Hooman Torkiدرصاحبان قلب های صورتی·۱ ماه پیشدرد و دل و دیگر هیچاز چی بگم؟وقتی اونقدری از نوشتنام میگذره که دیگه کلا با قلم غریبماز این بگم یا از نشخوار ذهنی ای که چند سال هست که دهن منو سرویس کرده!بگذری…
Hooman Torki·۵ ماه پیشهیوا پارت یکاین چهارمین اثر بندست که نوشتنش با هیمن پست استارت خورد ممنون میشم بخونی و بهم نظر بدی
Hooman Torki·۶ ماه پیشمیگذرد و ما قدر نمیدانیمچطور گذشت ؟ هیچ،پوچ....... چیزی به یاد ندارم فقط گذشت و کمی خستگی روی دوشم دارم.دوازده سال گذشت و هجده ساله شدم.هیچ،پوچ تمام شد .نه پولی دا…
Hooman Torkiدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۶ ماه پیشیه شب از این شبا،یه روز از این روزاکمی قر و قاطی که تبدیل به نامه شد
Hooman Torkiدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۶ ماه پیشنامه ای به تو که نمیخوای نمیدونم چندروز ها میگذرند و من دیگر آنها را نمیشمارمبجای شنبه و یک شنبه تاریخ را میدانم که که دقیق بدانم کجای زمانی هستم که تو را گم کرده امپشیمانم دگ…
Hooman Torkiدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۶ ماه پیشیاد مام بکناین روزا خیلی دلتنگت میشم. اومدی یه چند ماهی موندی من رفتما اما گ***** شدم یه روزی مطمئن نیستم کی ولی میام ام و پیدات میکنم و یه قهوه مهمو…
Hooman Torki·۶ ماه پیشبیکوارد مغازه ی لوازم التحریر فروشی شدم . بوی کاغذ های تازه و صدای دستگاه پرینت بزرگی که با هیبت غررش میکرد به گوش میرسید فروشنده مردی جوان ب…
Hooman Torki·۸ ماه پیشبعد از چند وقت اومدم اپیرود یکبذار بگم برای چی این تایتل رو زدم بعد سلام علیک کنم ... این تایتل رو برا این زدم چون امکان داره یهو دوباره غیب شمسلام به دوستان ویرگولی و ب…