Hooman Torki·۱ روز پیشمیگذرد و ما قدر نمیدانیمچطور گذشت ؟ هیچ،پوچ....... چیزی به یاد ندارم فقط گذشت و کمی خستگی روی دوشم دارم.دوازده سال گذشت و هجده ساله شدم.هیچ،پوچ تمام شد .نه پولی دا…
Hooman Torkiدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۴ روز پیشیه شب از این شبا،یه روز از این روزاکمی قر و قاطی که تبدیل به نامه شد
Hooman Torkiدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۱۴ روز پیشنامه ای به تو که نمیخوای نمیدونم چندروز ها میگذرند و من دیگر آنها را نمیشمارمبجای شنبه و یک شنبه تاریخ را میدانم که که دقیق بدانم کجای زمانی هستم که تو را گم کرده امپشیمانم دگ…
Hooman Torkiدرنامـهای به تو که نمیخوانی·۱۶ روز پیشیاد مام بکناین روزا خیلی دلتنگت میشم. اومدی یه چند ماهی موندی من رفتما اما گ***** شدم یه روزی مطمئن نیستم کی ولی میام ام و پیدات میکنم و یه قهوه مهمو…
Hooman Torki·۱ ماه پیشبیکوارد مغازه ی لوازم التحریر فروشی شدم . بوی کاغذ های تازه و صدای دستگاه پرینت بزرگی که با هیبت غررش میکرد به گوش میرسید فروشنده مردی جوان ب…
Hooman Torki·۲ ماه پیشبعد از چند وقت اومدم اپیرود یکبذار بگم برای چی این تایتل رو زدم بعد سلام علیک کنم ... این تایتل رو برا این زدم چون امکان داره یهو دوباره غیب شمسلام به دوستان ویرگولی و ب…
Hooman Torki·۶ ماه پیشخالی تر از همیشهدور تا دورم را مثل همیشه از خلأ پر کردممدت هاست دستم به قلم نمیرود در روزمرگی غرق شدم و روزمرگی هم مانند روح در من حلاصلم کجا رفته؟ کی از…