ایمان شاه‌ سمندی
ایمان شاه‌ سمندی
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

شهر به مثابه بندر

بندر خمیر
بندر خمیر


داشتند میان کوچه‌ها بازی می‌کردند. با موتور پدرشان.

داشتم دنبال بادگیرهای بندرخمیر می‌گشتم لابه‌لای کوچه پس کوچه‌ها. گفتند:«اونطرفم یه بادگیر بود. چند هفته قبل خرابش کردن. ولی اگه سه تا کوچه بری پایین بازم بادگیر هست.»

خندیدم. خندیدند. بعد گفتند: «دارن همه بادگیراشوم رو خراب می‌کنن. تو کوچه ما هم یکی بود که خیلی قبل‌تر خرابش کردن.» بعد پرسید:«تهران هم بادگیر داره؟»

تهران هم بادگیر دارد؟ آره؛ می‌دانستم که یک بادگیر در خیابان لاله‌زار هست که کسی اجازه عکاسی از آن را ندارد. باز هم خندیدند و من هم خندیدم. بعد پرسیدند: «تهران چه شکلیه؟» تهران واقعا چی شکلی‌ست؟ شهری بزرگ و بی‌قواره. سر تا تهش را نمی‌توانی پیاده راه بروی. خانه‌هایش آسمان را دریده است. هوایش کثافت است. خیابان‌هایش شلوغ است و پر از همهمه. ولی اعتیاد دارد بی‌صاحب. ولت نمی‌کند.

نگفتم. اینها را برایشان نگفتم.

«تهران هم عین شهر شماست. بادگیر داره، خونه قدیمی‌داره، کوچه‌های باریک خوشگل داره. آدم‌هایش خوبن عین خود شما.»

صبح‌ها در کوچه بازی می‌کردند و عصرها یکی دوساعت آنلاین درس می‌خواندند.

پریدند روی موتور و روشنش کردند. یکی‌شان نشست پشت فرمان موتور و شروع کرد به گاز دادن. تا می‌توانست به موتور بدبخت گاز داد که نشان دهد راننده‌ی قهاری‌ست. پرسیدند :«بریم یه دور بزنیم؟ بندر رو نشونت بدیم؟» دیر شده بود. باید می‌رفتم. خندیدم و باز خندیدند. از آن خنده‌های جذاب که از صورت بچه‌ها پاک نمی‌شود، هیچ وقت.

کمی که دور شدم داد زدند: «راستی ته کوچه که مغازه‌اس که اسمش کافه بادگیره. بادگیر داره. از اونم عکس بگیر.»

پ.ن: این یک هفته خیلی فکر کردم که در خصوص پست قبلی چه باید جواب بدهم. کسانی که به اسم نماینده مردم هرمزگان آمدند و تهدید کردند و رفتند. کاش انرژیشان را صرف کارهای مهم‌تری برای مردم خونگرم این استان انجام دهند. کاش.

عکاسی شهریعکاسی خیابانیروایتسفرنامه نویسیداستان آدم ها
عکاس خیابانی | روزنامه نگار | مدرس عکاسی | اینجا شما روایت‌های من را از خیابان‌های شهر و موضوعات مرتبط با عکاسی خیابانی می‌خوانید
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید