سلاام
از اونجایی که به نوشتن علاقهی بسیار دارم و در عین حال کمالگرا هم هستم، همش به دنبال اینم که یه موضوع مفید برای نوشتن پیدا کنم. ولی خب با خودم گفتم ترس نداره که، ویرگول رو باز میکنم و فی البداهه شروع میکنم نوشتن تا ببینم چی از توش در میاد:)
چند روز پیشا داشتم به این فکر میکردم که ما انسانها همیشه باید درحال حرکت باشیم و خب اگر یک جا بیحرکت وایسیم اشتباهه.
اینکه در یک نقطهای از زندگی هستیم با خودمون بگیم «خب دیگه من تا همینجایی که اومدم کافیه و دیگه مسیرمو ادامه نمیدم». اما به نظرم باید همچنان به دنبال پیشرفت و ادامهی مسیر باشیم.
ایستادن در یک صورت لازم و ضروریه، اون هم به قصد استراحت کردن، یعنی خستگیِ مسیری که اومدیم رو در کنیم و بعد دوباره به مسیر ادامه بدیم.
قشنگ مشخصه که چقدر عاشق کشف کردن چیزای جدیدم؟:)
اگر زندگی رو به چشم یک ماجراجویی ببینیم همه چیزش خیلی قشنگتر میشه. مثلا عین این میمونه که شما پیاده از شمالِ ایران راه افتادین و یه کوله پشتتونه و یه نقشه دستتون تا به جنوب برین. شروع میکنین به راه رفتن. خب خیلی طبیعیه که در حین مسیر با کلییی چالش و سختی رو به رو بشین، مثلا طوفان بیاد، سیل بیاد، گرما و آفتاب اذیت کنه و چیزهای دیگه.
بعضی جاها جاده آسفالت نیست و خاکیه و راه رفتن سختتره. بعضی جاها یه تاکسی یا اتوبوس سوار میشی و یهو کلی تو مسیرت میافتی جلوتر.
زندگی هم دقیقا همینه، بعضی روزا سخته، بعضی روزا مثل اون تاکسی یه اتفاقی میافته که مسیرت یکم راحتتر میشه.
چیزی که مهمه اینه که عجله نکنیم، چون فرقی نمیکنه. توی همون راه رفتن هم اگر یکم تندتر راه بری پاهات خسته میشن و از یه جایی به بعد دیگه نمیتونی پس باید استراحت کنیم چون لازمهی بدن و فکره.
از مسیر لذت ببرین، هممسیرهای خوبی رو انتخاب کنین و عجله نکنین.
امممممم، خب مطلب بدی نشد. امیدوارم خوشتون اومده باشه.
تا پست بعدی فعلنننن.