تحلیل همه جانبه ای در زمینه فراموشی انجام نگرفته است.
اگر واقع بینانه به عملکرد حافظه توجه کنیم، به جای برداشت اغراق آمیز از نیروی مغز آدمی، به درک و احساسی فروتنانه دست می یابیم.
بررسی رویاها و موارد آسیب شناسی روان شناختی نشان داده است برخی خاطره ها که سال ها پیش در قعر غبار فراموشی فرو رفته، ناگهان در سطح حافظه ظاهر میشوند.
فراموشی و فراموشکاری به معمایی پیچیده تر از خود حافظه تبدیل شده است.
هرچند تاکنون به بینش هایی دست یافته ایم که عموما پذیرفته شده اند،
مثلا تصور میکنیم که فراموشی جریانی است که خود به خود با گذر زمان حادث میشود.
در زندگی هر یک از ما موارد بیشماری وجود دارد که میزان اطلاعات و دانش ما از موضوعی که پیش از این مطلع بوده ایم اندک شده است.
س. فرنسی درباره خود میگوید که به شدت آدم حواس پرتی بوده است.
او به علت فراموشکاری های مکرر و عجیب زبانزد دوست و آشنا بوده است.
ولی وقتی به عنوان روانشناس شروع کرد به درمان بیماران به تدریج از حواس پرتی اش کاسته شد،
چون به اجبار باید به رفتار و اعمال خود دقت میکرد.
او معتقد بود فراموشکاری با پذیرش و بسط دادن مسئولیت ها رو به کاهش می رود.
باید یادآوری کنم که من در جوانی از حافظه ای فوق العاده قوی برخوردار بودم.
در دبستان که بودم وقتی صفحه ای از کتابی را می خواندم میتوانستم پس از بستن کتاب تمام مضمون آن صفحه را کلمه به کلمه از حفظ بخوانم.
می پنداشتم این امر، کاری عادی و طبیعی است.
یا اندکی پیش از ورود به دانشگاه پس از شنیدن سخنرانی های علمی می توانستم بدون انداختن حتی یک کلمه آن را به صورت مکتوب در آورم.
آنچه از آن حافظه معجزه آسا برایم باقی مانده بود در روزهای پرتنش آخرین امتحانات شفاهی دکتری ام به کار بستم.
پاسخ هایی به سوالات ممتحن ها دادم که مو به مو درست همان متن هایی بود که من به طور شتاب زده در کتاب های درسی ام خوانده بودم.
از آن پس توانایی استفاده از انبار اطلاعاتی که در حافظه داشتم رو به وخامت گذاشت.
فراموشی و فراموشکاری پدیده ای است فراگیر و اجتناب ناپذیر.
فراموشی تا حدودی طبیعی است.
تاکنون همه جنبه های سهو و فراموشی که مورد بررسی قرار گرفته اند، آن را به عنوان یک مشکل طبیعی بشری قلمداد کرده اند.
ما به دفعات زیاد می شنویم که کسی میگوید: این کار را به من محول نکن،
حافظه خوبی ندارم حتما فراموش میکنم.
چیز حیرت انگیزی نیست که این پیشگویی ها درست از آب در می آیند.
فردی که چنین می گوید از همان اول می داند که ته دلش مایل نیست این وظیفه را به عهده بگیرد و در عین حال حاضر نیست رو راست حرف دلش را بزند.
بنابراین قصد ها در ایجاد فراموشی نقش دارند.
یک بار من به جوانی قول دادم که مطلبی درباره اثر او بنویسم،
ولی به علت برخی مقاومت های درونی که نمی دانستم ناشی از چیست، تعلل میکرد.
تا اینکه روزی خود نویسنده به سراغم آمد.
چون اصرار کرد، به او قول دادم که همان شب این یادداشت را تهیه کنم.
به طور جدی قصد داشتم قولم را عملی کنم.
کمی بعد یادم آمد که آن شب قرار بود گزارشی تهیه کنم که نمیشد آن را به تعویق بیاندازم.
بعد که تشخیص دادم نیت و قصد اولیه ام کاذب بود، دیگر با آن ترمز درونی ام جدال نکرده و رو راست به نویسنده جوان خبر دادم که از نوشتن درباره اثر او منصرف شده ام.
فراموش کردن اسم های خاص برای دوره ای کوتاه، پدیده ای رایج میان مردم است و ممکن است آنقدر ها مهم جلوه نکند.
اگر اشتباه نکرده باشم یک نفر روانشناس این پرسش را مطرح کرد که:
چرا اغلب اسم هایی که به سالیان در ذهن ما نقش بسته ناگهان از خاطرمان محو میشود؟
برخی از موارد که به وضوح در نظرم مانده زمینه ای شد تا فراموشی موقتی اسم ها را مورد بررسی قرار دهم.
در این گونه موارد شخص نه تنها اسم را فراموش میکند بلکه اسم نادرستی به جای آن ابراز میکند.
شخص مورد نظر به خود فشار می آورد تا نام درستی که از حافظه اش گریخته به یاد بیاورد،
ولی اسم های جایگزین یعنی اسم های نادرست بر زبانش جاری میشود.
با اینکه او به نادرستی آنها پی برده باز اسم های جایگزین با پافشاری دست از سرش بر نمیدارند.
به تعبیری می توان گفت روندی که باید منتهی میشد به بازیافتن اسم درست، با اسم نادرست جا به جا می شود.
دلایل من بر پایه روانشناختی است.
بر این اساس، این جا به جایی به اختیار شخص بوده و حتی طبق ضابطه ای مسیری قابل پیش بینی را طی میکند.
به عبارت دیگر تصور من این است که اسم یا اسم های جانشین با آن اسمی که در آن لحظه از ذهن گریخته به شکلی ارتباط دارد و مسیر آن قابل ردیابی است.
از کتاب: فراموشکاری ، نوشته: زیگموند فروید ، ترجمه: حسن اکبریان طبری