هر شخصی بر اساس محیط زندگی و سلایق افراد خانواده یا دوستانش و حتی رسانه هایی مانند شبکه های اجتماعی و فیلم ها و سریال های تلوزیونی به حوزه خاصی برای یادگیری متمایل می شود و می توان گفت که ابتدایی ترین علایق افراد بر اساس این موارد ذکر شده در آن فرد شکل می گیرد.
البته همیشه استثنائاتی هم وجود دارد و ممکن هست در خانواده ای همه اهل شعر و ادب باشند و یکی از فرزندان آن خانواده از همان سنین کم اصلا به این وادی علاقه ای نداشته باشد ولی غالبا علایق بر اساس اطرافیان شکل می گیرند..
آیا علایق ما به خوشبختی ما منتهی می شوند:
ما در دنیایی زندگی می کنیم که خوشبختی را فقط در دیدن، ظاهر زندگی دیگر افراد جست و جو می کنیم.
با این تفکر که فلان شخص چون کارخانه دارد و وضع مالی خیلی خوبی دارد همیشه و در همه حال در درونش احساس رضایت می کند.پس من هم باید برای به دست اوردن آن جایگاه تلاش کنم و آن وقت احساس رضایت و خوشبختی می کنم.
ولی کافیست برای پی بردن به اشتباه بودن این تفکر نگاهی به زندگی افراد نزدیکمان بیندازیم.
همه ما مشاهده کرده ایم که افراد زیادی با وضع مالی نچندان خوب و معمولی بسیار از زندگی خود راضی هستند و با همان درامد کم سعی می کنند تا حد ممکن از زندگی لذت ببرند..ولی بسیاری از افراد با درامد بالا و سطح زندگی رفاهی خوبی که دارند احساس خوشبختی نمی کنند.
البته در متن بالا مخاطب ما افراد با سطح درامدی بسیار پایین نیستند که حتی ممکن هست نتوانند مایحتاج زندگی خویش را تهیه کنند.(امیدواریم که شرایط تغییر کند)
البته هیچ کس منکر داشتن وضع مالی خوب نیست و یا تلاش برای به دست اوردن پول، بلکه حس خوشبختی وابسته به رسیدن به نقطه خاصی نیست.
و یک احساس درونیست که ممکن هست شخصی با سطح رفاهی بسیار پایین تر از شخصی دیگر، بسیار احساس درونی بهتری داشته باشد.
حالا چرا در متن بالا به این نکته اشاره کردیم که حس رضایت و خوشبختی وابسته رسیدن به نقطه خاصی نیست؟
چون وقتی میخواهیم برای آینده برنامه ریزی کنیم ممکن هست فکر کنیم چون به خلبانی علاقه داریم حتما سطح بالای خوشبختی و رضایت ما در رسیدن به این نقطه یعنی خلبان شدن هست ولی از این نکته غافل هستیم که ممکن هست شرایط ما برای خلبان شدن مناسب نباشد و یا اینکه ما صرفا بر اساس شنیده ها و پرستیژی که خلبانی دارد،صرفا به صورت تئوریک به خلبانی علاقه داشته باشیم و در عمل واقعا اینطور نباشد.
پس چاره چیست ؟علاقه مان را چگونه پیدا کنیم؟
هیچ چیز مهم تر از عمل کردن نیست،ما خیلی بیشتر از آنکه عمل کنیم فکر میکنیم و در مورد علایقمان ایده پردازی های گوناگونی می کنیم ولی غافل از اینکه ممکن هست،وقتی آن کار را انجام دهیم اصلا به آن علاقه ای نداشته باشیم،پس باید به جای فکر کردن زیاد در مورد ایده هایمان حتی شده در زمان کوتاهی، آن را اجرایی کنیم و سپس متوجه میشویم که به آن کار علاقه داریم یا خیر.
یکی از بدترین ترس های موجود در جامعه ترس از تغییر رفتار و شغل قبلی و انجام کار جدید هست.
ممکن هست دوسال به عنوان خیاط مشغول به کار بوده باشیم و حتی تبحر خاصی پیدا کرده باشیم ولی متوجه شویم آنطور که باید به این کار علاقه نداریم و دوست داریم کار دیگری را امتحان کنیم. ولی ترس از تغییر باعث شود افکار این چنینی سراغمان بیاید: مثلا من خیلی از عمرم را صرف اینکار کردم ،اگر کارم را تغییر دهم امنیت شغلیم به خطر می افتد و چندین افکار گوناگون دیگر ،ولی اگر دقیق تر به این مسئله نگاه کنیم متوجه می شویم کاری که واقعا به آن علاقه نداریم در دراز مدت ما را خسته می کند و نمی توانیم آن شغل را ارتقاءدهیم و در آن شغل بر اساس پتانسیلی که داریم پیشرفت کنیم.
ممکن هست وقتی شغلمان را تغییر دهیم و از نقطه امن مان خارج شویم ،برای یکی دوسال به سطح درامدی پایین تری از شغل قبلیمان برسیم ولی پس از گذشت مدتی، چون به آن کار علاقه داریم رشد ما به یک باره به صورت تصاعدی بالا می رود و غیر از لذت انجام دادن کار به سطح درامدی خیلی بهتری از کار قبلیمان میرسیم.
پس نباید از تغییر بترسیم.
یکی از مهم ترین عوامل یا بدترین عامل پیشرفت نکردن در هرکاری مقایسه خود با افراد خبره در آن شغل یا تخصص هست که ما را پس از مدتی دلسرد میکند،
برای مثال ما یک ماه برنامه نویسی کار میکنیم و پس از مدتی درمیابیم که متوجه خیلی از مباحث نمیشویم و سریع به ذهنمان خطور میکند چرا فلان شخص یا فلان استادی که ما داریم خیلی خوب این مطلب را متوجه میشود ولی ما متوجه آن مطلب نمیشویم، و یک ماه کار کردن خودمان را با 5 سال تلاش شبانه روزی استادمان مقایسه میکنیم و یا اینکه به خودمان میگوییم منی که 27 سال سن دارم اندازه فلان شخص که 18 سال سن دارد و در یکی از بهترین شرکت های ایران یا دنیا کار میکند خوب نیستم،پس سن من بالا هست و دیر شروع کرده ام،پس بیخیال همه چیز....
ولی حقیقتی که وجود دارد این هست در دنیا همیشه استثنائاتی وجود دارند ممکن هست شخصی 15 ساله باشد و دانشجوی دکتری باشد و فردی ده ساله نابغه شطرنج دنیا باشد،و این افراد همیشه وجود داشته اند و خواهند داشت و این ها ممکن هست یک دهم درصد جامعه کشور باشند و 99.9 درصد افراد جامعه مثل ما معمولی باشند و با تلاش زیاد به جایگاه شغلی و یا اجتماعی رسیده اند،پس نباید خودمان را با دیگر افراد مقایسه کنیم و باید سعی کنیم هر روزی که تلاش میکنیم بهتر از دیروز خودمان باشیم و صرفا افراد خبره را الگوی خودمان قرار دهیم،انگیزه ای برای یادگیری بیشتر نه اینکه وسیله ای برای مقایسه با خودمان و در نتیجه تحقیر خودمان...البته این هم مهارتیست که باید به دست بیاوریم.
در نتیجه به جای مقایسه خودمان با دیگران سعی کنیم هر روز مقداری بیشتر از دیروز تلاش کنیم در زمینه ای که به آن علاقه داریم و بگذاریم زمان نتیجه را به ما نشان دهد.
نتیجه صحبتمان چه میشود؟
عادل فردوسی پور صحبتی دارد که واقعا برای بنده جالب بود و برای شما بازگو میکنم
ایشان میگفتن که وقتی جلسه اول کلاس ها در دانشگاه شریف برگزار میشود به دانشجوها میگویم چون شما الان دانشجوی رشته مکانیک هستید ،دلیل نمیشود حتما علاقه شما و زمینه ای که در آینده در آن فعالیت کنید حتما این رشته باشد.و باید در کنار تحصیلتان چیز های مختلف را امتحان کنید و ممکن هست زمینه های دیگری باشند که شما خیلی بهتر بتوانید در آن فعالیت داشته باشین،پس خودتان را محدود نکنید.
در نتیجه ما به عنوان یک شخص ممکن هست 15 ساله باشیم و مسیری را انتخاب نکرده باشیم و نمیدانیم به چه زمینه ای علاقه داریم و یا 28 ساله باشیم و تجربیات مختلفی داشته ایم و هنوز احساس میکنیم علاقه مان را پیدا نکرده ایم،باید کارهایی را که به آن علاقه داریم تست کنیم حتی اگر شده در زمان کوتاه و در نتیجه کاری را انتخاب کنیم که نسبت به بقیه کارها علاقه بیشتری به آن داریم و روز به روز در آن کار پیشرفت کنیم و در هر سنی که هستیم از تغییر شرایط هراسی نداشته باشیم و برای یافتن علاقه خودمان تلاش کنیم،
البته ممکن هست در بعضی موارد اشتباه پیش بیاید و یک فرد مطمئن شده باشد به زمینه خاصی علاقه بیشتری دارد، نسبت به زمینه های دیگر، ولی وقتی مقداری پیش می رود و با چالش های سخت آن کار مواجه میشود و در اولین برخورد نمیتواند آن چالش را حل کند ،میگوید من به این زمینه علاقه ندارم و باید زمینه خودرا عوض کنم. و بیشتر عمر خودرا صرف این کار میکند.و به اصطلاحی بی دلیل از این کار به آنکار میپرد.
هر شغلی سختی و چالش های خاص خودش را دارد، باید صبور باشیم و تلاش کنیم تا به نتیجه برسیم .
فارغ از سن و موقعیت جغرافیایی زندگی باید زمینه مورد علاقه خود را بیابیم و در آن تلاش کنیم و فارغ از نتیجه نهایی، حین انجام آن کار هم لذت ببریم و احساس رضایت داشته باشیم که پیشرفت شغلی در گرو علاقه به کاری هست که انجام میدهیم و برای حس خوشحالی منتظر رسیدن به نقطه خاصی نباشیم.
متاسفانه شرایط کشور ما به گونه ای هست که فشارهای اقتصادی و اجتماعی مختلفی روی زندگی هر شخصی تاثیر میگذارد...در مواجه با این مشکلات ما دو راه بیشتر نداریم یا تسلیم شرایط شویم و ناله سرکنیم و روز به روز به پایین تر کشیده شویم و خودرا بازیچه دست رسانه ها و اخبار بد گوناگون کنیم و یا اینکه با تمام توان تلاش کنیم که سطح تخصص خودرا در هر زمینه ای که داریم بالاتر ببریم و اگر هم اخبار ناراحت کننده ای شنیدیم ناراحتی آنی و لحظه ای باشد و پس از آن دوباره به تلاش خود ادامه دهیم و سعی کنیم زندگی بهتری برای خود بسازیم(زمان قرار نیست برای ما توقف کند چه ما تلاش کنیم چه نکنیم در گذر هست )و صد البته این صحبت شعار نیست و افراد موفق همگی این را در باورهای خودشان گنجانده اند و با هر شرایطی سعی میکنند از تلاش خود دست نکشند و تسلیم و اسیر شرایط بد نشوند...
به امید روزهای بهتر برای تمام مردم سرزمینم ایران.....