به تو قول میدهم، در آندلس هم به یادت خواهم ماند…
شاید فکر کنی که با عزلت گزیدن از آن شهر همیشه تاریک، همان شهری که تنها چرغ روشنایی بخشش تو بودی، از یادت غافل شوم، لیکن حتی لحظه ای از رویای تو دل نخواهم کند…
تو چه میدانی که این حقیر هر لحظه اش را با تخیل تو استنشاق میکند… تک تک این لحظات برایم ارزشمند هستند، زیرا بوی تو را میدهند… بوی تو را ای بانوی شرقی من…