مرد درونگرا
مرد درونگرا
خواندن ۱ دقیقه·۱ سال پیش

نوشتن

روزهایی که مینویسم حالم بهتره.حتی اگه یه خط باشه، حتی اگه یه توصیه به خودم باشه. حتی اگه یه تلنگر و نهیب به خودم باشه. حتی وقتی کاغذش رو هم مچاله یا پاره کردم و فراموش کردم چی توش نوشتم.
اما روزهایی که نمی نویسم، روزهایی که از قلم و کاغذ دورم، انگار یه چیزی گمشده دارم. مثل اونروزهایی که اهل نماز بودم و نماز نخونده بودم که ته دلم یه احساس خلا داشتم. آره انگار الان این قلم و کاغذ برام مثل سجاده و مهر شده که خلوت میکنم و توش انرژی میگیرم.
حتی اگه از روی عادت هم آدم پای سجاده میشینه، بازم آخرش یه حال خوبی بهش میرسه. واسه منم اگه حتی نامفهموم و غیرمرتبط بنویسم بازم بعدش احساس بهتری دارم.وقتی دست به قلم میشم، وقتی میام پای لپتاپ و تایپ میکنم آروم میشم. یه جوری مثل مدیتیشن میمونه واسم.
نوشتن با قلم و توی سررسیدم رو بیشتر دوست دارم و باهاش راحت ترم اما هرلحظه فکر میکنم ممکنه کسی اینا رو بخونه. سر هر جمله دچار خودسانسوری میشم و یه جور دیگه اون چیزی که ته دلم هست رو بیان میکنم. انگار وسط جمع دارم حرف میزنم.
البته نوشتن با ورد و بصورت مجازی بجز امنیت نوشتاری محاسن دیگه داره. اینکه حروفچینی و دسته بندی مطالب منسجم تر انجام میشه. بجای اینکه خط بزنی یه کم میری عقب. بایگانی کاملتره و دسترسی بهتری داره.

اولویت اول من کاره.شاید برای اکثر مردها اینطوری باشه. یه جوری هویت و بخاطر منبع درامد نوعی از قدرت باشه. اما یه وقتایی که کم هم نیست دوست دارم برای خود خود خودم باشم. این خود به توان سه برای من یعنی دوتا کار:

· اینکه بتونم یه چیزی بنویسم و انتشار بدم.

· اینکه بتونم چند صفحه از کتابی رو که دوست دارم بخونم .

عادت به نوشتننوشتنکتاب خوانیروان
یادداشت‌های یک کارمند دست به قلم ✍ در اندرونِ منِ خسته‌دل ندانم کیست... که من خموشم و او در فغان و در غوغا ست.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید