دیشب بلاخره اسباب کشی کردم. خودم تنهایی. پروسه عجیبی بود یک نفره انجامش دادن. تنها انجامش دادم چون اونایی که انتظار داشتم باشن کنارم نبودن.آدمای زیادی توی تهران تنها زندگی میکنن ولی تنهایی آدما فرق داره. چیزی که من دچارش شدم یه جهان یک نفره ست. جایی که باید خودت حواست به خودت باشه، خودت از خودت مراقبت کنی، خودت اشتباهاتت رو متذکر بشی، خودت جبرانش کنی، خودت بچرخونی زندگی رو و دست آخر بابت همه ی این موارد خودت از خودت تشکر کنی!
توی همچین دنیایی چه فرقی میکنه که چقدر خوب پیش بری؟ چقدر حواست به همه چیز باشه و چقدر مواظبت کنی از زندگیت؟ اصن کی میفهمه تو داری چیکار میکنی؟ واسه کی مهمه که تو چجوری داری کنترل میکنی شرایطت رو؟
نمیدونم تا کی ادامه پیدا میکنه و نمیدونم خودش تموم میشه یا من باید تمومش کنم؟ فقط میدونم هرچی هرچی بیشتر طول بکشه ،پتانسیلم واسه دور کردن معدود آدمای دور و اطرافم بیشتر میشه :/