عجیبه واقعا!
یک زمانی تو کار هایی کردی که وقتی امروز به آن نگاه میکنی برایت بسیار دور از باور به نظر میآید. با خودت فکر میکنی که با خودت چی فکر میکردی که چنین شد یا شاید در ابتدا اصلا گزینه انکار را در پیش بگیری. احتمالا ذهن ما خودش اون بخش هایی که شامل توضیحات بالا میشود از دسترس دور نگه میدارد و گاهی با تلنگر سخت یا مواجه با چیز های فیزیکی مانند عکس مقدار کمی از اطلاعات را بیرون میکشد.
امشب به خودم تلنگر زدم. پسر! با خودت چی فکر میکردی؟
تازه خوب است که به ۴-۵ سال پیش نگاه میکنم. ۲۰ سال پیش نیست. البته ۲۰ سال پیش هم در حال تماشای برنامه کودک شبکه دو بودم ولی خوب منظورم را متوجه میشوید. بگذریم این حرفا هیج سرانجامی ندارند و فکر کردن به این موضوعات جز تاسف برای انسان چیزی همراه نخواهد داشت.
به نظرم مهمترین نکتهای که میشود به آن توجه کرد، تغییر روند فکری آدم در طول این مدت زمان است. بیشتر از اینکه درگیر شویم چرا زمانی با افرادی ارتباط داشیتم و چه کردیم و چه کردند و این و آن را مقصر بدانیم، به مسیر تکامل و رشد فکری خودمان توجه کنیم. عوامل تاثیر گذار را کشف کنیم. مسیر بهبود برای آینده را ترسیم کنیم و در آن قدم بزنیم. این موارد را یادداشت کنیم و به آن برگردیم و به اصطلاح فیدبک بگیریم و اصلاح کنیم.
به هر روی، نوشته امشب تنها جهت ثبت یک لامپ حبابی رشتهای بود که برای لحظهای در بالای سرم روشن شد.