نشستم بنویسم.
نوشتم: چه نشستهای؟
هرکه بنشیند زمین نمیخورد اما همانجا که هست میماند.
پس برخیزیم تا به جایی برسیم. اگر زمین خوردیم؛ دوباره برخیزیم و پیش برویم. گاهی هم میشود بنشینیم بیندیشیم که چه راهی را برویم، چطور برویم، و به کجا برویم. گاهی هم استراحت کنیم. به قول امثال سعدی:
" لّختی بیاساییم "؛ اما از پا نننشینیم.
و به قول خود سعدی:
" به راه بادیه رفتن بِه از نشستن باطل
اگر مراد نیابم بقدر وسع بکوشم "
زندگی هم نشستن دارد هم دویدن، هم رفتن دارد هم خفتن، هم گفتن دارد هم نگفتن. زندگی مانند آش است درونش خیلی چیزها هست که روی همرفته بعد از فعل و انفعالات، شده آش. جایی خواندم که زندگی بیشتر از آنکه مانند مسابقه دوی استقامت باشد مانند هزارتو است. هزارتو را معادل فارسی ماز Maze گفتهاند. ماز همان مسیرهای پیچ در پیچ است که گاهی به دوراهی میرسی یکی را میروی به بنبست میخوری بناچار برمیگردی و از راه دیگر میروی. پس میتوانیم بگوییم:
" زندگی سراسر حل مسأله است. "
این روزها عدهای به دنبال حل المسائل و پاسخنامه آمادهاند. غافل از آنکه زندگی مثل آزمون ورودی دانشگاه نیست که فقط در یک یا دو روز برگزار شود و سؤالات همه افراد کاملا یکسان باشد. بگذریم که در بسیاری از آزمونها هم دو یا چند گروه سؤال چاپ میشود تا ترتیب سؤالات دو نفر کنار هم یکی نباشد. بهتر است به جای حفظ کردن پاسخنامه، درس را یادبگیریم چون پاسخنامه ها متعدد و متفاوتند. هر زندگی، مسائل خودش را دارد. مهم آن است که پی حل مسأله باشیم. پیگیر باشیم و درست عمل کنیم. زمان نمیایستد و عمر میگذرد. بقول فاضل نظری:
" من و تو در سفر عشق دیر فهمیدیم
قطار، منتظر هیچ کس نمی ماند "
فرصت امروز را غنیمت بشماریم.
" سعدیا دی رفت و فردا همچنان موجود نیست
پس میان این و آن فرصت شمار امروز را "
به قول دیل کارنگی :
سالها بود که میخواستم از فردا شروع کنم، اما همیشه فردا یک روز از من جلوتر بود. سالها گذشت تا فهمیدم باید از همین الان شروع کنم!
نوشتن بس است باید برخیزم و بروم.
"هستم اگر میروم گر نروم نیستم."
یادداشتهای مهندسی ایرانی