مقدمه:
مدتی قبل با دوستی درباره برنامه «زندگی پس از زندگی» با اجرای عباس موزونی بحث میکردم. بحثی ادامه دار! از همان بحثهایی که به نتیجه رسیدن شان آسان نیست.
دوستم، ویدیو زیر را که به نظرش یکی از معتبرترین تجربههای این برنامه بود را نشانم داد ولی همچنان آن را پر از شک و شبه میدیدم (در ادامه شک و شبهها را خواهم گفت.)
ولی واقعاً چطور میتوان بحثهای بی پایان درباره چنین موضوعاتی را به نتیجه رساند؟
در ادامه به این مطلب میپردازم.
این ویدئو را ببینید.
در این ویدیو صحبت از این میشه که این آقای "تجربهگر"که مدت طولانی با آسیب مغزی در بیمارستان بستری بوده، بدون اینکه قبلاً این جا رو دیده باشه، اتاق رو به عنوان اتاق استراحت کادر درمان معرفی میکنه و جزئیات بیشتری مثل وجود پله برای وارد شدن از پنجره! یا وجود تخت دوطبقه را میگوید و فیلمبردار هم این صحبتها را تصویربرداری میکند.
با فرض واقعی و مستند بودن این گفتگوها، همین الان هر منتقدی میتواند این ایراد را بگیرد که شاید
این تجربهگر در مدتی که در بیمارستان در حالت نیمه هوشیاری بوده، از کادر درمان، موقع صحبت درباره اتاق استراحتشان شنیده که:
چقدر این بیمارستان مسخره است، یک درب دیگه درست نمیکنند تا مجبور نباشیم از پنجره بریم توی اتاق! خجالت آوره!
پرستار دیگری گفته که: آن دفعه، پایم به پلههایش گیر کرد و نزدیک بود زمین بخورم!
یک نفر دیگه گفته: فلانی، من امروز تخت طبقه دوم نمی روم ها... پایم خیلی درد میکنه و نمی توانم از پله اش بالا بروم.
با چند تا از این مکالمات، به راحتی تصویر ذهنی آن اتاق در ذهن ساخته میشه.
این که تخت دو طبقه داره، اینکه پلههایی وجود داره و باید از پنجره وارد اتاق بشوند و....
شاید همه اینهایی که به عنوان پیشگوییهای تجربهگر بیان شد در مکالمه بین پرستاران و سایر کادر بیمارستان وجود داشته و این بیمار در مدت بستری این صحبتها را شنیده و تصویر اتاق را ناخودآگاه در ذهنش ساخته است.
بعد با دیدن پله جلوی پنجره، ناگهان ذهنش متوجه شده که این همان اتاقیست که پرستاران از آن صحبت میکردند و اتاق استراحت آنهاست.
سپس سایر جزئیات این اتاق را که تصویر آن را در ذهن ساخته به خاطر آورده.
دقت کنید مکالمههای بالا چند جمله بیشتر نبودند، اگر صحبتهای پرستاران بیشتر از اینها باشه، جزئیات خیلی خیلی بیشتری را در ذهن میسازد. بعد تجربه گر که نیمه هوشیار بوده یادش نمیآید که از کجا و چطوری اینها را در ذهن دارد.
شاید دوم این که
شاید در مدت 5 سالی که در بیمارستان برای درمان های مختلف رفت و آمد داشته، از درب سمت روبرو که باز بوده، داخل اتاق را دیده و الان به خاطر نمیآورد.
شاید سوم این که
شاید یک بار که پرده اتاق کنار رفته بود، از آنجا رد شده و داخل اتاق را قبلاً دیده است.
شاید چهارم این که
.......
میخواهم بگویم اگر آزمایش علمی در کار نباشه، همه این شایدها و احتمالات برای رد ادعاها وجود دارند.
میدانید، علم از همین جا رونق گرفت. زمانی بحثهایی در موضوعهای مختلف، بین گروههای مختلف افراد متفکر در میگرفت؛ ولی به نتیجهای نمیرسیدند.
بحث پشت بحث ولی بدون نتیجه!
دیدند چقدر بحث کنیم و آخرش به نتیجهای نرسیم؟
گفتند بگذارید در عمل ببینیم واقعیت چیه.
چطوری در عمل ببینیم؟
آزمایش کنیم.
با آزمایش کردن عملاً ببینیم چه میشود.
علم و آزمایشهای علمی قاضی شد.
یک قاضی منصف.
یعنی دو طرفی که با هم بحث داشتند توافق میکردند که فلان آزمایش انجام شود. آزمایشی منصفانه که واقعیت رو مشخص کند.
روی نحوه انجام آزمایش با هم بحث میکردند تا منصفانه باشد و مورد تایید هر دو طرف موافق و مخالف قرار بگیرد.
بعد آزمایش را انجام میدادند. حالا دیگه رویش حرفی نبود. شاید و اگر و اما در کار نبود؛ چون همه راههای ایراد گرفتن بسته شده بود. آزمایش علمی طوری طراحی میشد که حرفی رویش نباشه. شاید فلان چیز شده که فلان جور شده، در همان مرحله طراحی آزمایش جلویش گرفته شده بود.
یک قضاوت عملی منصفانه .
همیشه در هر موضوعی، گروههایی موافق اند و گروههای مخالف.
واقعاً کشف حقیقت یک راه داره: آزمایش.
آزمایشهای علمی طراحی بشوند که هر دو طرف (هم موافقین و هم مخالفین) بگویند که این آزمایش منصفانه است،
آزمایشهایی که هیچ حرف و حدیثی روی شان نباشد، هیچ ایرادی از آنها نتوان گرفت.
مشکل این است که با موضوع، علمی برخورد نمیکنند، علم یعنی اثبات علمی و اثبات علمی نتیجه آزمایش علمی است.
آزمایش علم قاضی شود
که چه چیزی درست است و چه چیزی درست نیست.
به یاد یک آزمایش ساده و جالب درباره همین موضوع افتادم. این که
در اتاق مراقبتهای ویژه یا اتاقی که افراد نیمه هوشیار نگهداری میشوند، تصویری بر روی کف زمین کشیدند.
این تصویر، فقط و فقط از ارتفاع بالا مشخص است؛ یعنی همان جایی که بعضی افراد ادعا میکنند در بیهوشی و کما از بالا خودشان را روی تخت یا افرادی که کنار تختشان بودند را دیدهاند.
پس باید تصویر کف زمین را هم دیده باشند.
دقت کنید دیگرانی که کنار تخت ایستاده یا نشسته اند تصویر کف زمین را نمیبینند فقط از ارتفاع بالا قابل مشاهده است. کسی که ادعا میکند در زمان بیهوشی، روحش از بدن خارج شده و بالای سرش قرار گرفته و خودش و اطرافیان را از بالا میدیده، حتماً این تصویر را هم کف زمین دیده است.
اگر ادعای دیدن خودش روی تخت بیمارستان، فقط تخیل و تصویرسازی ذهن باشد این تصویر که فقط از ارتفاع مشخص است را ندیده و نمیتواند تشریح کند و اگر حقیقت داشته باشد تصویر کف زمین را هم به خوبی شرح خواهد داد.
در پایان پیشنهاد میکنم حتماً نتایج چند تحقیق علمی را در این مطلب درباره پیشگویی ها با آسترولوژی را ببینید.