دیدگاه خود را بنویسید / تمام مطالب، رشد فردی / رضا دلاوری
تمام انسانها در پی رسیدن به موفقیت و اهداف خودشان هستند، همه دوست دارند کارهای بزرگی را انجام دهند و تغییرات بزرگی را در جهان ایجاد کنند اما زمانی که خود را با انسانهای موفق مقایسه میکنند، تصور میکنند که انسانهای موفق استعدادهای ذاتی داشتهاند و به همین دلیل قادر بودهاند به موفقیتهای بزرگی دست پیدا کنند. در این شرایط افراد دچار ناامیدی میشوند، چون تصور میکنند که چون استعداد ندارند قادر نیستند به آرزوها و اهداف خود برسند.
اما این فقط ظاهر داستان است!
وقتیکه به داستان زندگی انسانهای موفق دقت کنیم متوجه میشویم که این افراد قبل از اینکه به موفقیت برسند، صدها بار طمع تلخ شکست را چشیدهاند، بیخوابی و استرس کشیدهاند، سختیهای بسیاری را گذراندهاند و درنهایت به جایگاههای رفیع موفقیت دست پیداکردهاند.
انسانهای موفق در یک خصوصیت اشتراک دارند و این ویژگی این است که هیچ زمان اجازه ندادهاند که ناامیدی آنها را از مسیرشان بازدارد. افراد موفق به هدف و راهشان ایمان راسخ داشتهاند و روزبهروز تلاش خود را افزایش دادهاند و درنهایت به اهداف خود جامعه عمل پوشاندهاند.
در این مقاله میخواهیم این موضوع را بررسی کنیم که انسانهای موفق فقط به دلیل استعداد خود توانستهاند به قلههای موفقیت صعود کنند یا عامل مهمتری هم در موفقیتشان تأثیرگذار بوده است؟
استعداد چیست؟
اکثر افراد معتقد هستند که استعداد به معنای یک توانایی ذاتی است که در لحظه تولد با انسان وجود دارد و این استعداد در برخی انسانها وجود ندارد. این افراد دلیل موفقیت انسانها را استعداد میدانند. اما باید بدانید که طبق تحقیقات انجامشده توسط دانشگاه UCAL انگلیس، استعداد درواقع سرعت یادگیری افراد است.
بهعنوانمثال یک شخص قادر است یک مهارت یا زبان جدید را در طول ۶ ماه یاد بگیرد و همین مورد برای فردی دیگر شاید ۲ سال به طول بیانجامد. اینطور میتوان نتیجه گرفت که هر انسان قادر است هر کاری را انجام دهد اما مدتزمان یادگیری در هر فرد فرق میکند. درواقع فرد بااستعداد، زودتر از بقیه قادر است مهارتی را یاد بگیرد و این تنها تفاوت است.
انسان برای اینکه یک کار را یاد بگیرد، فقط کافی است که مسیر عصبی ( نورونی) آن کار را در ذهن خودش بسازد! در ادامه مقاله به بررسی مسیر عصبی و ساختار آن میپردازیم.
در مغز انسان حدود صد میلیارد نورون یا سلول مغزی موجود است و اگر فقط بخواهیم تعداد این سلولها را بشماریم، در حدود ۳۱۰۰ سال به طول میانجامد.
هر یک از این نورونها قادرند بهصورت همزمان به ده هزار نورون دیگر متصل و در ارتباط باشند. نورونها بهواسطهی سیگنالهای الکتریکی و یا مواد شیمیایی با یکدیگر تعامل دارند و اطلاعات را به یکدیگر منتقل میکنند.
هنگامیکه تعدادی از نورونها به یکدیگر نزدیکتر میشوند و به یکفاصله نزدیک به صفر به همدیگر میرسند. میگوییم که یک مسیر عصبی ساختهشده است.
برای هر رفتار، فکر، عادت و مهارتی که در ما وجود دارد، یک سیر عصبی در مغز ما ساختهشده است. بهعنوانمثال وقتیکه قصد داریم بند کفش خود را ببندیم، در حقیقت، مسیر عصبی بستن بند کفش در سیستم مغزی ما فعال میشود و بهاینترتیب ما قادریم بهسرعت این کار را انجام دهیم. یا وقتیکه در حال راه رفتن هستیم، مسیر عصبی راه رفتن در مغز ما فعال میگردد و ما میتوانیم بهسادگی راه برویم. بهطورکلی، تمامکارهایی که ما انجام میدهیم توسط مسیر عصبی انجام میگیرد و اگر میخواهیم تا یک مهارت جدید را بیاموزیم، فقط کافی است تا در مغز خودمان مسیر عصبی را ایجاد کنیم.
هنگامیکه قصد داریم کار جدیدی را انجام دهیم ، درصد خطاهای ما زیاد میشود و وقتیکه یک کار را تکرار کنیم به مهارت میرسیم و میزان خطاهای ما بهطور چشمگیری کاهش پیدا میکند. دلیل این مسئله این است که وقتیکه ما قصد داریم کاری را که تا حالا انجام ندادهایم، انجام دهیم، مسیر عصبی آن کار در مغز ما وجود ندارد.
درواقع نورونها فاصلهی زیادی از یکدیگر دارند و قادر نیستند بهخوبی با یکدیگر در ارتباط و تعامل باشند و اطلاعات را به همدیگر ارسال کنند.
بهعنوانمثال فرض کنید که ما میخواهیم رانندگی کردن را یاد بگیریم، زمانی که برای اولین بار پشت فرمان اتومبیل قرار میگیریم و تلاش میکنیم تا ماشین را به حرکت درآوریم، اشتباهات و خطاهای زیادی را انجام میدهیم. چون فاصلههای نورونهای مغزی ما برای رانندگی کردن نسبت به یکدیگر زیاد است و نمیتوانند با یکدیگر ارتباط خوبی را برقرار و درنتیجه ما در ابتدای کار قادر نیستیم بهخوبی ماشین را هدایت کنیم، اما اگر چندین بار تمرین کنیم، خطاهای ما کاهش مییابد و با تمرینهای بیشتر، نورونهای مغزی ما به یکدیگر نزدیک و نزدیکتر میشوند و بهسادگی قادرند اطلاعات را بین خودشان انتقال دهند و درنتیجه ما به مهارت رانندگی کردن میرسیم و پسازآن ما بدون اینکه لازم باشد انرژی زیادی را صرف کنیم بهراحتی رانندگی میکنیم و از آن لذت میبریم.
مسیرهای عصبی با توجه به میزان استفاده از آنها میتوانند ضخیمتر یا نازکتر شوند! درواقع هرچقدر از یک مهارت را بیشتر تمرین کنیم و بیشتر از آن استفاده کنیم، مسیر عصبی آن ضخیمتر و محکمتر میشود و این یعنی مهارت ما بیشتر میشود و در نقطهی مقابل هرچقدر از مهارتی کمتر استفاده کنیم، مسیر عصبی آن نازکتر میشود و درنتیجه مهارت ما کمتر میشود.
برای اینکه بتوانیم یک عادت رفتاری جدیدی داشته باشیم باید مسیر عصبی آن را در مغز خودمان ایجاد کنیم.
در دفعات اول ساخت مسیر عصبی کمی سخت است اما هر بار که از روی رفتار، عادت یا مهارتی عمل میکنیم، ادامه ساخت مسیر عصبی آسانتر میشود.
و پس از مدتزمانی آن مسیر عصبی شکل کامل خود را میگیرد و آن عادت یا مهارت در ما ایجاد میشود.
تنها راه ساخت مسیر عصبی فقط تمرین کردن است و انسان فقط با تمرین کردن میتواند چیزی را بیاموزد و به این طریق مسیر عصبی آن چیز را در مغز خود بسازد. اما برای این کار میتوانید از دو روش زیر برای بهتر ساختهشدن مسیر عصبی کمک بگیرید:
یکی از برترین راهکارهای برای ایجاد مسیر عصبی، تصویرسازی ذهنی است.
یک تحقیق توسط پروفسور لئون ( یکی از اساتید دانشگاه پزشکی هاروارد) بر تعدادی از دانشجویان درزمینهٔ تصویرسازی ذهنی انجام شد که بعدها این تحقیق تحت عنوان «پیانو» منتشر گردید.
در قدم اول این تحقیق، به دانشجویانی که پیانو زدن را بلد نبودن، نحوه نواختن مقدماتی پیانو را یاد دادند.
در قدم دوم، این گروه را به دو دسته تقسیم کردند و مقرر شد که گروه اول بهصورت عملی با پیانو کار کنند و گروه دوم به صورت ذهنی و تصویرسازی پیانو بنوازند!
هر دو گروه متعهد شدند که در طول پنج روز و هرروز به مدت دو ساعت تمرین خود را انجام دهند. درواقع گروه اول باید با پیانو تمرین میکردند و گروه دوم در فضایی دیگر بهصورت تصویرسازی باید تمرین نواختن پیانو را انجام میدادند.
نتیجه این تحقیق مشخص کرد که در روز سوم تمرین، هر دو گروه مهارت مشابه ای داشتند و در روز پنجم افرادی که بهصورت علمی با پیانو تمرین کرده بودند فقط کمی بیشتر از کسانی که بهصورت تصویرسازی تمرین کرده بودند، مهارت بالاتری داشتند!
این تحقیق بهخوبی ثابت میکند که تصویرسازی ذهنی راهی مؤثر برای یک مهارت و همچنین ساخت مسیر عصبی است. درواقع ما با تصویرسازی میتوانیم سرعت ساخت مسیر عصبی را بهشدت افزایش دهیم.
۲- تکنیک «اگه جاش بودم»
تکنیک بعدی برای ایجاد مسیر عصبی، تکنیکی است که به آن اصطلاحاً «اگه جاش بودم» است. این تمرین یک تکنیک فوقالعاده مؤثر برای ساخت مسیر عصبی است. اجرای این تکنیک بسیار ساده است، بهعنوانمثال وقتیکه میبینیم فردی در حال انتقاد کردن از فرد دیگر است، سریعاً از خودمان میپرسیم اگر من جای ان شخص انتقادکننده بودم، چطور انتقاد میکردم.
یا مثلاً اگر میبینیم که کسی برخورد نامناسبی با فرد دیگر داشت، از خودمان میپرسیم که اگر من بهجای آن شخص بودم چگونه برخورد مناسبی را داشتم؟
یا مثلاً اگر در حال دیدن یک صحنهی حساس پنالتی فوتبال هستیم، از خودمان میپرسیم که اگر من جای ان دروازه بان بودم چه واکنشی نشان میدادم؟
در حقیقت با اجرای این تکنیک مغز خود را به چالش دعوت میکنیم تا جوابهای مختلف و متنوعی را تولید کند و این موجب ساخت مسیرهای عصبی جدید میشود.
چقدر زمان میبرد که یک مسیر عصبی ساخته شود؟
آقای چاش کافمن در کتاب خود تحت عنوان «بیست ساعت اولیه» ، عنوان میکند که ما بیست ساعت زمان نیاز داریم تا یک مسیر عصبی جدید را ایجاد کنیم. مقصود اقای چاش کافمن از بیست ساعت، در حقیقت بیست ساعت انجام تمرینات اصولی است نه هر تمرینی!
بعضی افراد عنوان میکنند که قصد دارند که یک ساعت تمرین کنند،اما در این یک ساعت تمرکز کافی ندارند و هرچند وقت یکبار نگاهی به گوشی هوشمند خود میاندازند و چیزهایی را چک میکنند، این کار اصلاً تمرین محسوب نمیشود. انجام تمرین باید دقیق، هدفمند و متمرکز باشد.
فقط با انجام دادن تمرینات سخت، شما میتوانید مسیر عصبی بسازید و به این واسطه رشد و پیشرفت کنید. برای اینکه یک مهارت را در سطحی جهانی یاد بگیرید باید هزار ساعت تمرین کنیم تا به آن مهارت دست پیدا کنیم.
سخن پایانی
تمام کارهایی که ما انجام میدهیم توسط مسیر عصبی انجام میگیرد و اگر میخواهیم تا یک مهارت جدید را بیاموزیم، فقط کافی است تا در مغز خودمان مسیر عصبی را ایجاد کنیم.
در این مقاله به بررسی مسیر عصبی و نحوهی کارکرد ان پرداختیم. به شما گفتیم که یک مسیر عصبی چگونه ساخته میشود و شما میتوانید با تکنیکهای مجرب مسیر عصبی جدید بسازید و بهواسطهی آن به رشد و موفقیت برسید.
از اینکه تا انتهای مقاله با ما همراه بودهاید از شما سپاسگزاریم. لطفاً تجربیات و نظرات خود را با آژانس دیجیتال مارکتینگ ای تی هما به اشتراک بگذارید.