با یکی از بچهها نشسته بودیم لب جدول. از اون حالتهای فوقصمیمانه و رفاقتی. شب آخرین امتحان کارشناسی بود. همدان، دانشگاه بوعلی، خوابگاه غدیر. داشتیم سیگار میکشیدیم و چایی میزدیم. گفت:
محمد من به یه نتیجهای رسیدم. تو این زندگی، دنبال هر چیزی بگردی قطعا بهش میرسی. من خودم تو زندگیم همیشه دنبال مواد بودم. انواع مخدّرها رو تست کردم. پارکها رو رفتم و اومدم تا ساقیا رو پیدا کنم و جنسو ازشون بگیرم. خطر دستگیریشو به جون خریدم. خلاصه کلی رفتم و اومدم تا به اون چیزی که میخواستم برسم. من دیگه نتیجهگیریمو کردم. هر چیزی که دنبالش باشی، دست یافتنیه.
تو این هفتههایی که ناامیدی بهم چیره شده بود، حرفاش خیلی برام به دل نشست. شاید خیلی از چیزایی که بهشون نرسیدم سر این بوده که شبانه روز دنبالشون نگشتم. ریسک نکردم. خطری رو به جون نخریدم. تا آخرین سوی چشمم براش بیخوابی نکشیدم.
حرفای اون شب خیلی بهم انگیزه داد. فکر نمیکردم تکاپوی یه نفر برای مواد مخدر یه روز منو بزنه به شارژ. من دنبال مخدر نیستم اما باید مثل یه معتاد برا بدست آوردن اون چیزایی که میخوام تلاش کنم.
به قول حافظ شیرازی که عاشق این دو بیتش هستم:
خیز و در کاسه سر آب طربناک انداز / پیشتر زان که شود کاسه سر خاکانداز
عاقبت منزل ما وادی خاموشان است / حالیا غلغله در گنبد افلاک انداز