عمده موفقیت میدسامِر مرهون توجه نسبی فیلمساز به مقولهی «زوایه دید در روایت» است. اگر کاراکتر دَنی را شخصیت محوری در نظر گرفته و از معدود سکانسهایی که از قاعدهی «محدود بودن اطلاعات مخاطب به اطلاعات دَنی» تبعیت نمیکنند چشمپوشی کنیم، تقریباً در تمام طول فیلم مخاطب با دَنی همراه است. با توجه به این نکته و مانند نمونهی بچهی رُزماری (شاهکار رومن پولانسکی که تاثیر آن در سطوح مختلف بر هر دو ساختهی آری آستر به وضوح نمایان است)، شوکِ نهایی در انتهای فیلم و هنگامی اتفاق میافتد که مخاطب تنها تکیهگاه خود در جهان هولناکِ روایتِ فیلم را از دست میدهد. لبخند پایانی دَنی (همچون لالاییِ میا فارو در انتهای بچهی رزماری) به مثابهی پذیرفتن حضور در میان اعضای آن فرقهی مخوف و رها کردن مخاطب در میانهی این معرکه است. در چنین فیلمی، وحشت واقعی پس از پایان فیلم و مواجه شدن مخاطب با جهان واقعی متولد میشود. علیرغم مطرح بودن «پایان باز» به عنوان یکی از مولفههای اساسی ژانر ترسناک (راهنمای ژانر، یحیی نطنزی، نشر چشمه)، در سطحی عمیقتر میتوان «حل و فصل نهایی بحران» در پایانبندی آثار ترسناک وامدار کلیشههای ژانر (همچون کشتار با ارهبرقی در تگزاس و احضار به عنوان نمونههای قدیمی و جدید) را نقطهی اشتراک این آثار دانست. «حل و فصل نهایی بحران» در آثار ترسناک ژانر-محور به مثابهی ترسیم خط حائلی میان جهان خوفناک فیلم و جهان واقعی و در حکم ایجاد جایگاه امن تماشاگرِ صرف برای مخاطب عمل میکند. در این چهارچوب، فیلمهای ترسناک ژانر گریز همچون بچهی رزماری، درخشش و میدسامر با طفره رفتن از حل و فصل بحران در پایان روایت، موفق میشوند وحشت را حتی پس از پایان فیلم و در جهان ذهنی مخاطب خود ادامه دهند. در سطح پیرنگ نیز آخرین ساختهی آری آستر مانند بچهی رزماری دو سطح روایی (بحران در رابطهی دَنی و دوستپسرش؛ ماجراهای فرقهی مرموز سوئدی) را تا انتها به موازات یکدیگر و بدون اختلاط، پیش میبرد. نهایتاً در سکانس پایانی، این دو لایهی روایی با یکدیگر برخورد میکنند که حاصل آن، ادغام شخصیت اصلی لایهی نخست روایی (دَنی) در جهان تیره و تار لایهی دوم روایی (فرقهی مرموز) پس از انتقام گرفتن از دوستپسرِ خیانتکارِ خود است. به بیان دیگر، اگر این دو سطح روایی را به ترتیب بیانگر «دنیای واقعی» و «دنیای فانتزی» بدانیم، حل و فصل بحران دنیای واقعی صرفاً از طریق پناه بردن به جهان فانتزی و ادغام شدن در آن میسر شدهاست؛ نقیضهی تماتیک و صد البته سادهانگارانهای بر بزرگراه گمشده اثر دیوید لینچ.
Midsommar (Ari Aster, 2019)