هفت سال پس از پایان جنگ جهانی دوم و شکست خفتبار ژاپن (بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی) و در آستانهی پایان اشغال ژاپن توسط قوای آمریکایی، ملودرامِ «طعم چای سبز روی برنج» روایتگر بحران هویت ژاپنی در این بستر زمانیست. نیمهی نخست فیلم با تمرکز بر تلاش خاله برای ترتیبدادن یک ازدواجِ سنتی برای خواهرزادهی جوانش پیشمیرود؛ اما فرار کردن خواهرزاده از قرار ملاقات ترتیبدادهشده برای دیدار با خواستگارش، به عنوان نقطهی بحرانی پیرنگ، در حکم آستانهی گذار به نیمهی دوم روایت با محوریت رابطهی میان خاله و همسرش عمل میکند. استفاده از این واقعهی میانی به عنوان لولای میان دو نیمهی روایت، در اصل تأکیدی بر رابطهی دیالکتیکی میان جهانبینی خاله (شخصیتی که در تمام طول فیلم هرگز پوششی جز کیمونو به تن ندارد؛ به عنوان نمادی از سنتهای ترکبرداشتهی ژاپنِ پساجنگ) و خواهرزاده (به عنوان نماد رویکرد مدرن و نفیکننده نسبت به سنتهای کهن ژاپن) است. به بیان دیگر، یاسوجیرو ازو در «طعم چای ...» میکوشد از خلال طرح رابطهی دیالکتیکی میان دو دیدگاه رادیکال در قبال سنتهای ژاپنی (پذیرش کامل و نفی کامل)، هویت ژاپنی در دههی پنجاه میلادی را بازتعریف کند. رویکرد کارگردان در نفی نسبی دیدگاه مدرن (خواهرزاده) ممکن است در ظاهر واپسگرایانه به نظر برسد، اما طرح «گفتگو» به عنوان راهحل ترمیم هویت ژاپنی (رابطهی به شدت مسألهدارِ میان خاله و همسرش، نهایتاً به واسطهی گفتگو رفع و رجوع میشود) نکتهایست که نباید به سادگی از آن گذشت. فرهنگ کهن ژاپنی که عمدتاً از همجوشی آئینهای «بودیسم» و «شینتوئیسم» پدید آمده، به شدت بر کنترلِ جسم و خودداری متکیست. شاید بارزترین جلوهی این کنترل و خودداری را بتوان «سکوت/کمگویی» به عنوان مهمترین ویژگی بخش عمدهای از مختصات فرهنگی ژاپن (مراسم چای، تئاتر نو، هایکو، آئین بوشیدو و ...) دانست. ازو با طرح «گفتگو» به عنوان راهحلی جهت بازتعریف هویت ژاپنی در دوران مدرن، در سطح زیرمتنِ اثر خود نیز رابطهای دیالکتیکی میان «سکوت» (سنتهای کهن ژاپنی) و «گفتگو» (میراث فلسفی سقراط و ارمغان تمدن غربی) برقرار میکند که سنتز حاصل از آن در پایانِ خوش فیلم نمایش داده شدهاست؛ سنتِ اصلاحشده به مثابهی راه نجات.
The Flavor of Green Tea over Rice - Yasujiro Ozu (1952)