مرز میان خیر و شر چیست؟ آیا اساساً چنین مرزی وجود دارد؟ در طول بیش از یک قرن عمر سینما، ژانر وحشت پاسخهای متعددی به این پرسش بنیادین بشر داده است. چه بسا پیرزنِ فضول و بامزهی همسایه عضو فرقهای شیطانپرست (بچهی رزماری اثر رومن پولانسکی) یا پسرکی خجالتی، فرزند شیطان یا همان ضدِّمسیح باشد (طالع نحس اثر ریچارد دانر). در این میان، شاید رویکرد شیون به این مساله را بتوان از منظر محتوایی، رادیکالتر از تجربیات مشابه دانست. شیون با نقل قولی از انجیل لوقا در مورد بازگشت مسیح پس از رستاخیز یا «تجسّدِ خیر» آغاز و با نمایش هولناکی از «تجسد شر» پایان مییابد. اما آنچه شیون را به شاهکاری تمام عیار بدل کردهاست، استفادهی حسابشده از پتانسیلهای بالقوهی روایت پیچیدهاش در کنار یک تدوینِ دقیق در راستای نیل به اهداف محتوایی اثر است. روایت فیلم میان سه شخصیتی که به تناوب در جایگاه ضدقهرمان قرار میگیرند نوسان میکند تا در پایان فیلم مخاطب را در نقطهای رها کند که دیگر قادر به تشخیص قهرمان و ضدقهرمان از یکدیگر نیست. بدین گونه است که شیون حتی پا را فراتر از شاهکارهایی همچون بچهی رزماری گذاشته و با صراحت هرچه تمامتر، ناممکن بودن ترسیم خطِ حائل میان قطبهای خیر و شر و حتی وجود نوعی همارزی میان این دو را به تصویر میکشد. در همین راستا، شخصیتی که گمان میرفت روحی پلید باشد و در انتها مشخص میشود که خودِ شیطانِ تجسدیافته است، عیناً جملات مسیح پس از رستاخیز و بازگشت به میان حواریانش را نقل قول میکند؛ گویی دیگر تفاوتی میان «تجسد خیر» در قالب مسیحِ رستاخیزیافته و «تجسد شر» در قالب شیطانِ جسمانیتیافته وجود ندارد و موجودی که در انتهای فیلم پدید میآید، توأمان نشانههای فیزیکی مسیح (زخمهای کف دست) و شیطان (شاخ) را داراست. علاوه بر موارد فوق، اشارات متعدد فیلم به فرهنگ مسیحی (برابری تعداد قربانیان و حواریان مسیح و اشارهی واضح به ماجرای انکار پطرس پیش از سه بار بانگ زدن خروس در شب دستگیری مسیح) و حتی باز گذاشتن دست مخاطب برای خوانشهای متفاوتی مبتنی بر بازنمایی بیگانههراسی (مضنون شدن بیدلیلِ ساکنان روستا به مردِ ژاپنی از ابتدای داستان) شیون را در جایگاهی رفیع در ژانر وحشت و شاید حتی تاریخ سینما قرار میدهد. نهایتاً استفادهی به جا از پتانسیل بالقوهی تدوین موازی (دلالت ضمنی بر همزمانی و یا وجود رابطهی علّی میان دو نمای مونتاژ شده) به منظور رودست زدن نهایی به مخاطب در سکانس به شدت تماشاییِ مراسمِ جنگیری، نمونهای دیگر از کارگردانی استادانهی شیون است.
حیران و ترسان، پنداشتند شبحی میبینند. به آنان گفت: «چرا اینچنین مضطربید؟ چرا شک و تردید به دل راه میدهید؟ دست و پایم را بنگرید. خودم هستم! به من دست بزنید و ببینید؛ شبح گوشت و استخوان ندارد، امّا چنانکه میبینید من دارم!» (لوقا، باب ۲۴: آیه ۳۷-۳۹)
The Wailing - Na Hong-jin (2016)