کارل گوستاو یونگ مفهوم همزمانی (Synchronicity) را به عنوان "اتفاقات معناداری که بهطور غیرعلّی با یکدیگر مرتبط هستند" تعریف کرد. منظور یونگ این است که رویدادهایی در زندگی ما رخ میدهند که اگرچه رابطهی علت و معلولی ندارند، به شکلی هماهنگ و معنادار در کنار یکدیگر ظاهر میشوند و احساس میکنیم که نوعی پیام یا مفهوم عمیق در آنها نهفته است.
1. **رویا و واقعیت**: فرض کنید خوابی میبینید که یکی از دوستان قدیمیتان را که سالهاست از او بیخبر هستید، در شرایط خاصی ملاقات میکنید. روز بعد، بدون هیچ دلیلی، دوستتان به شما زنگ میزند یا تصادفاً او را در خیابان میبینید.
2. **کتاب و راهنمایی**: ممکن است در حال فکر کردن به مشکلی در زندگیتان باشید و ناگهان کتابی به چشمتان بخورد که دقیقاً موضوع یا راهحلی را که به آن نیاز دارید، توضیح میدهد.
3. **آهنگ و احساسات**: ممکن است به شدت به چیزی یا کسی فکر کنید و ناگهان آهنگی از رادیو پخش شود که دقیقاً احساسات یا وضعیت شما را توصیف میکند.
4. **فرصتهای همزمان**: همان طور که خودت گفتی، دریافت دو پیشنهاد کاری به صورت همزمان میتواند مثالی از این نوع باشد. به نظر میرسد که شرایط و رویدادها در یک راستا قرار میگیرند و نوعی هماهنگی معنادار در زندگیات به وجود میآید.
یونگ باور داشت که همزمانیها پیامهایی از ناخودآگاه جمعی هستند و میتوانند نشانههایی برای تصمیمگیری یا درک عمیقتر از مسیر زندگی فرد باشند. به همین دلیل، بسیاری از مردم همزمانی را به عنوان نوعی هدایت یا معنا در زندگی خود در نظر میگیرند.
کارل #یونگ چندین دلیل و تفسیر احتمالی برای همزمانی ارائه داد که مرتبط با مفاهیم روانشناختی و فلسفی اوست. این دلایل عمدتاً بر اساس ایدههای مرتبط با ناخودآگاه جمعی و ارتباطات عمیق میان انسان و جهان هستند:
یونگ معتقد بود که همه انسانها بخشی از یک ناخودآگاه جمعی هستند، که شبکهای از نمادها و انرژیهای مشترک را در بر دارد و به صورت ناخودآگاه در ذهن انسانها تأثیر میگذارد. این ناخودآگاه جمعی میتواند باعث شود که رویدادها به شکلی معنادار در زندگی ما ظاهر شوند، بدون اینکه به شکل علّی به هم مرتبط باشند.
یونگ فرض میکرد که یک پیوند بنیادی بین روان (ذهن و احساسات ما) و ماده (جهان بیرونی) وجود دارد. این پیوند میتواند باعث شود که رویدادهایی که در ذهن و افکار ما جاری هستند به نوعی در دنیای بیرون منعکس شوند. در این چارچوب، ذهن و جهان مادی به شکلی اسرارآمیز و هماهنگ به هم متصل هستند.
یونگ باور داشت که همزمانی ممکن است نشانهای از نظم یا هوشیاری بزرگتری در جهان باشد که در ورای ادراک ما قرار دارد. به عبارت دیگر، ممکن است در جهان یک نظم مخفی وجود داشته باشد که همزمانیها را به عنوان نشانههای معنادار برای هدایت یا آگاهی ما در زندگی ایجاد میکند.
آرکیتایپها الگوهای بنیادین و کهن در ناخودآگاه جمعی هستند که میتوانند در قالب سمبلها یا اتفاقات معنادار ظاهر شوند. یونگ معتقد بود که همزمانیها میتوانند راهی باشند که آرکیتایپها در زندگی فرد تجلی پیدا کنند و از این طریق پیامی نمادین یا راهنمایی ارائه دهند
تاثیر آرکی تایپها بر اجتناب از هیجانات مثبت از دیدگاه یونگ
از دیدگاه روانشناختی، همزمانیها میتوانند با توجه و ادراک ما نیز مرتبط باشند. وقتی ذهن ما بر چیزی خاص متمرکز است، تمایل داریم الگوها و معناهایی را در دنیای بیرونی ببینیم که با آن موضوع مرتبط هستند. به این ترتیب، ذهن ناخودآگاه ما میتواند به دنبال نشانههایی باشد که به باورها یا نیازهای درونیمان پاسخ دهد.
یونگ همزمانی را نه صرفاً به عنوان یک پدیده تصادفی، بلکه به عنوان تجربهای عمیق و معنادار میدانست که میتواند به رشد روانی و معنوی فرد کمک کند. از نظر او، همزمانی ممکن است نشانهای از هماهنگی میان ذهن و جهان باشد و میتواند فرد را به مسیری خاص در زندگی هدایت کند.