ویرگول
ورودثبت نام
جین آستین مناطق محروم
جین آستین مناطق محرومیه کم از اینور اونور، ولی بیشتر از دل خودم!
جین آستین مناطق محروم
جین آستین مناطق محروم
خواندن ۳ دقیقه·۱ سال پیش

در چرخش

اول) یه عکس از دارآباد و برف و کوه‌های شمال تهران توی یه کانالی دیدم. یادم افتاد دارآباد رفتن‌ها و همه خاطره‌هاش... الان حتی نمیتونم بگم خوب یا بد. یادم اومد جه قدر با کوه‌های اون شهر خاطره دارم. چه‌قدر از این ور به اون ورشون رو از مسیرهای متفاوت طی کردم. چه سختی‌ها و طوفان‌هایی دیدم. چه قدر خاطرات خوب داشتم. بعد یادم اومد که از یه زمانی به بعد باید همه خاطره‌ها رو دور میریختم. بعد شهر دیگه برام بیگانه بود. نه بودن توی اون مکان‌ها دیگه حس خوب داشت و نه دیگه آدم‌هایی دور و برم بودن که زبون خاطراتم رو بفهمن و بتونم خاطراتم رو باهاشون ورق بزنم. دو سه سالی طول کشید تا کم‌کم شهر رنگ جدید برام بگیره... خاطره‌های جدید توی مکان‌های جدید با آدم‌های جدید. حالا هم که اومدیم توی شهر جدید و کشور جدید همون حسه. آدمهایی که زبون خاطراتم رو نمی‌فهمن. مکان‌های جدید بدون حافظه و خاطره..... ولی یه فرق اساسی داره و اونم اینه که برای من قدم زدن و زندگی کردن توی تهران و حتی توی خیلی از شهرهای ایران مثل نگاه کردن به یه دفتر قدیمی بود که صفحه‌های زیادی ازش کنده شده بود و دفتر نیمه پاره مونده بود و شهر جدید مثل یه دفتر جدید و نو هست که از تمیزی برق میزنه. شاید برای همینه که وقتی برای قدم زدن میرم بیرون و خیابونهای این شهر بدون خاطره رو میبینم وسط همه حس‌های دلتنگی و غربتی که دارم یهو میبینم دلم میخواد این شهر رو بغل کنم. من این دفتر نو رو بیشتر از دفتر پاره قدیمی دوست دارم یا حداقل میخوام که دوست داشته باشم.


2- یه عکس دیدم از اصفهان برفی،‌ میدون امام و سی و سه پل برفی... دلم پرکشید برای اون لحظه اونجا بودن. چند تا از عکسها رو به پ نشون دادم،‌دلش گرفت و گفت خیلی دوست داشت اونجا باشه. بعد که بقیه عکس‌ها رو با خودم میدیدم یاد کلی خاطره از اصفهان افتادم. عجیبه که توی یه مدت کوتاه این همه این شهر توی ذهنم رسوخ کرده. یادم افتاد که حاضر نبودم هیچی رو با لذت لب حوض وسط میدون نشستن و شب تا دیروقت میدون و انعکاس نور رو توی حوض تماشا کردن عوض کنم. آروم‌ترین جای جهان وسط همهمه‌ی عجیب داخل میدون... چیزی که همیشه من رو شگفت‌زده می‌کرد. اونجا همیشه شلوغ بود ولی در عین شلوغی همیشه همهمه‌ها و سروصداها انگار خیلی دور بودن ازت... دور دور... توی پس‌زمینه. بقیه عکس‌ها رو به پ نشون ندادم دیگه، یه نفر هم کمتر غصه بخوره بازم بهتره.


3- سر صبونه داشتیم در مورد یکی از جروبحث‌های قدیم‌مون حرف می‌زدیم. بعد یهو انگار دوباره اون عصبانیت قدیمی توی من زنده شد. از همون‌ها که وقتی میومد سراغم فکر انتقام ولم نمیکرد و توی ذهنم یه بار، دو بار،‌سه بار و شاید تا ۱۰ بار مرور میکردم جزییات اینکه چطوری اگر خودم رو بکشم بیشتر ناراحتی روی دل این آدم میذارم و خودکشی رو بهترین گزینه انتقام میدیدم. این بار ولی فرق داشت و خیلی جدید بود. این بار به جای آسیب به خودم به این فکر میکردم که میتونم همون موقع به این آدم آسیب بزنم. شاید ترسناک به نظر برسه ولی من فکر میکنم این خودش یه پیشرفت باشه برای من. مثلا فکر میکنم با خودم که اگر الان به مشاورم این رو میگفتم خوشحال میشد و بغلم میکرد که آفرین وارد مرحله بعد شدی و بالاخره موفق شدی نوک پیکان خشمت رو به سمت آدم دیگه‌ای غیر از خودت بگیری و این یعنی یه قدم به بهبود نزدیک شدن. شاید هم نه،‌ شاید خیلی خطرناک و بد باشه. ولی توی سر من که احساس خوبی داشت.

۰
۰
جین آستین مناطق محروم
جین آستین مناطق محروم
یه کم از اینور اونور، ولی بیشتر از دل خودم!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید