شاید سقراط را بتوان ارارآمیزترین شخصيت تمامی تاریخ فلسفه دانست. او حتی به اندازه یک سطر هم مطلب ننوشته ات؛ با وجود این یکی از افرادی است که بیشترین تاثیر را در تفکر اروپایی داشته اند. حتی آنهای که اطلاع بسیار کمی از فلسفه دارند، نام او را شنیده اند و شاید این آشنایی به خاطر مرگ دلخراش وی باشد.
میدانیم کهس قراط در آتن به دنیا آمد و بیشتر عمر خود را در بازارها و خیابانهای این شهر به صحبت با مردم گذراند.
او معتقد بود که بیرون از شهر، کشتزارها و درختان چیزی به او نخواهند آموخت. او می توانت ساعت های متمادی یک جا بنشیند و غرق در تفکراتش باشد.
سقراط حتی در زمان حیاتش نیز فردی اسرار آمیز بود و پس از مرگش مؤسس چندین دیدگاه فلسفی معرفی شد. نسبت دادن دیدگاه های مختلف فلسفی به او، بیشتر به دلیل همین اسرار آمیزی شخصیتش بود.
سقراط ظاهری ناخوشایند داشت. کوتاه قد و چاق بود. چشمانی تنگ و بینی پهن و بزرگی داشت. ولی آن گونه که گفته اند، باطنی دلپذیر داشت. علاوه بر تمامی اینها، اگر تمامی گذشته و حال را جستجو کنیم، محال است بتوانیم کسی را مانند او بیاییم.
با وجود این، او را به خاطر تفکرات فلسفی اش به مرگ محکوم کردند.
آنچه ما درباره سقراط می دانیم، بیشتر از نوشته های افلاطون اتخراج شده ات. افلاطون شاگرد سقراط بود و خودش هم یکی از بزرگترین فیلسوفان تاریخ به شمار می رود.
افلاطون رساله های متعددی نوشته ات و در بسیاری از این رساله ها یا گفتگوها، سقراط در بحث های فلسفی وی شرکت دارد.
وقتی افلاطون از زبان سقراط سخن می گوید، مشخص نمیشود که آنچه بازگو می شود، دیدگاه افلاطون است یا سقراط. به همین دلیل تشخیص آرای قراط از ساده نیست.
این مشکل در مورد بسیاری از شخصیت های تاریخی که نوشته ای از خود بجا نگذاشته اند وجود دارد.
تصویری که افلاطون از سقراط بجا گذاشته بود ۲۴۰۰ سال باقی است.
ندای الهی
سقراط نه همیشه، ولی اغلب به آزار مردم می پرداخت. چیزی در وجودش او را به این کار وادار می کرد، انگار چاره ای جز این کار نداشت. او همیشه می گفت که ندایی الهی را از درونش می شنود. برای نمونه، سقراط مخالف محکومیت به مرگ بود و به دولتمردان و سیاستمداران اهمیتی نمی داد و همین رفتارها عاقبت به مرگش انجامید.
در سال ۳۹۹ ق. م. سقراط متهم شد که جوانان را به فساد و تباهی کشانده است و به خدایان نیز ایمان ندارد. هیئت منصفه پنجاه نفری دادگاه با اکثریت آرا او را گناهکار دانستند.
سقراط می توانست تقاضای بخشش کند و اگر می پذیرفت که آتن را ترک کند، جان خود را نجات می داد. ولی اگر او چنین می کرد، دیگر سقراط نبود. نکته اصلی اینجاست که او وجدانش، حقیقت را مهم تر از زندگی اش می دانست. او معتقد بود که در راه منافع دنیا و کشورش تلاش میکند، اما او به همین خاطر به مرگ محکوم شد. نزدیک ترین دوستانش جام شوکران را به دستش دادند
دانم که ندانم، دانا ترین کس کسی است که میداند که نمی داند
"سقراط"