امروز یکشنبه ۳۰ آذر ۱۴۰۴ بود. صبح به سختی خودم را به کلاس زبان رساندم. بعدش مستقیم رفتم حرم... خیلی به ضریح نزدیک بودم. حال خوشی دست داد.
برگشتم خانه، ناهار خوردم و بعدش رفتم مافیا...
خیلی الان خوابم میاد... یک لحظه وسط همین نوشته خوابم برد...
بعدش از مافیا آمدم خانه: زن داداش و دخترهای دادذس آمده اند
خوابم میاد
والسلام