ریشه بسیاری از ناتوانیها در اختلال نهفته است.
به این معنی که فرد بدلیل مسائل و مشکلات روانیای که دارد قادر به انجام کاری نیست.
این بدان معنی است که آن زمان که فرد تصمیم میگیرد کاری را انجام دهد، مکانیزمی در درون فرد فعال میشود که او را از انجام کار باز میدارد که به آن اختلال میگوییم.
به عبارت دیگر نگاه کردن به مساله ناتوانی از دریچه اختلال روانی میتواند کمک بسیاری زیادی به حل مشکل فرد و ایجاد توانایی در او کند.
اگر بخواهیم فرد ناتوان و افسرده ای را از دریچه اختلال، مورد بررسی قرار دهیم به درگیریهایی در درون فرد پی خواهیم برد که مانع از آن میشود که فرد دست به اقدام بزند.
به عبارت بهتر همه مسائل و مشکلات انسان در ترس و یا احساس گناه خلاصه نمیشود که ما با هر مسالهای روبرو میشویم پای ترس را به میان باز کنیم و فکر کنیم فرد گرفتار ترس شده است.
هرچند وجود ترس در تمامی اختلالات و ناتوانیها قابل مشاهده است اما این ترس، یک واکنش عمومیِ سیستم عصبی انسان، در برابر حفظ و نگهداری وی در شرایط بحرانی است.
این بدان معنی است که حذف ترس، راه حلِ حل مساله نیست، بلکه شناخت عملکرد سیستم فیزیولوژیکی و روانی انسان و کشف اختلال است که هم میتواند مساله را حل کند و هم موجب خاموش شدن ترس شود.