«چمران، تمرینهایی حرفه ای داشت، برای کم خوابیدن.» صادق طباطبایی، این را با برقی در چشمهایش، تعریف می کرد. بعد، پُکی به سیگار زد و ادامه داد: به من هم یاد داده بود.
چمران، حتی برای خود انقلابیون هم اسطوره است. از همه بیشتر جنگیده، از همه بیشتر خوانده و در فهرست فداکاریهایش برای مبارزه، تنها، جای جانش خالی مانده بود.
برای چمران، مساله ها، یکی دو تا نیستند. او بین وطن و هجرت، خانواده و مبارزه، آسودگی و ناامنی یا حتی قلم مو و کلاشینکف، انتخاب های پرچالشی داشته و ممکن نیست بدون زخم از هر یک خلاص شده باشد.
وقتی در لبنان می جنگید، فرزندش، جمال، در آمریکا جان می دهد. وقتی به کودکان، جمع و تفریق، می آموخت، مدرک فیزیک پلاسمایش خاک می خورد و وقتی با آر پی جی، تانک دشمن می زد، قریحه ی هنری اش، پنهان بود. نقل است وقتی خانواده اش، برای بازگشت به آمریکا او را ترک می کردند تا فرودگاه، یکسره می گریست.
او چه طور تصميم می گیرد. اما و اگرهای آینده، حسرت های گذشته و آرزوهای حاصل نشده را معلق می کند و پیش می رود؟ با عرفان، اسلام و ایدئولوژی؟ این ها پاسخ های ناقصی اند چون فرایند را برای ما آشکار نمی کنند و سوال را هم جدی نگرفته اند. مساله را همانطور می بینند که مثلا در مورد بن لادن.
اما چمران، دانشمندیست که تا سی و پنج سالگی مشغول پرداختن به عالم از نظرگاه علمی بوده و همواره این بینش را با خود تکرار و تمرین کرده است؛ «باید در پی جهت رخداد پدیده ها بود.»
او با استواری بر این نگاه تا استخدام در آزمایشگاه بل پیش می رود. پرسش اینجاست که چطور تبدیل به چریک آزادیبخش فلسطین می شود تا کاری کند که همه ی دولت های عربی نتوانستند. در این تصمیم گیری برخلاف همه ی عمر علمی چمران، جستجو برای جهت کافی، دیده نمی شود. این کار برای یک روشنفکر، طلبه، نویسنده یا هنرمند کار دشواری نیست اما برای یک مرد علمی، سخت ترین تصمیم و به معنای رها کردن نظرگاه طبیعی به عالم است. او باید راهی برای متوقف کردن این پی گیری مداوم یافته باشد؛ اما چه راهی؟
بخشی از پاسخ، شاید نزد شوپنهاور باشد. چمران اهل هنر است. نقاشی، عکاسی، مجسمه سازی و گاهی شعر. هنر یکی از دو عاملی است که می تواند جستجو برای جهت کافی را متوقف نماید و به این طریق انسان را از بندگی خواست برهاند. هنرمند در خلق یا فهم اثر هنری به دنبال دلایل نمی گردد. عوامل تغییر رخداد پدیده ها را رها می کند و تنها شهودش را جدی می گیرد. چمران، آثاری دارد که به لحاظ هنری چندان ارزشمند نیستند. نوشته هایی که مارش نظامی دارند و آثار دستی که همگی ایدئولوژیک اند. اما این آثار نشان می دهند او برخلاف همه ی چریک ها و روحانیون زمانه اش از نظرگاهی هنری بهره مند است. در مورد چمران گفته شده که، تمایز مدرن و سنتی برای او بی معنا بود. اگر سختگیریهای فلسفی را برای فهم این جمله رها کنیم و مدرن و سنتی را هم افق با افواه عامه بفهمیم. میشود دید که در چمران، موهبت هنری، آن دو نظرگاه را همعنان کرده و اثری هنری و بسیار مهم بر جا گذاشته؛ زندگی چمران.