همین اوّل داستان بگویم که تعریفی یکتا یا جامع از نوآوری پیدا نمیکنید. من برای غنای پایاننامهام گشتم و نیافتم؛ اما، دو تعریف نسبتاً جامع پیشنهاد شده است که دانستنشان کُمکتان نمیکنند.
اگر دانسته یا نادانسته، خواسته یا ناخواسته، بهاختیار یا بهاجبار با مقولهٔ نوآوری درگیر هستید؛ بدانید و آگاه باشید که:
نوآوری تغییری در تیم یا بُنگاه است که برای تمام ذینفعان ارزش و مطلوبیت خلق کند!
این تعریف را از بطن تعریفهای مُتعدد استخراج کردهام، و خاطرتان آسوده باشد که پُشتوانهٔ دُرست و درمان علمی دارد. اما، تعریف را نباید به همین جمله کوتاه محدود کنیم؛ و درکِ مفهومِ نوآوری مُستلزم دقت در یکایک عبارتهای جمله بالا است.
یک. تغییر چیست؟
دو. اندازه تغییر چقدر باید باشد که نوآوری تلقی شود؟
سه. موضوع تغییر چیست؟ محصول؟ فرآیند؟ منابع؟ بازار؟ ساختار؟ مُدل کسبوکار؟ و همینطور الیآخر!
چهار. گونهٔ نوآوری چقدر است؟ تدریجی؟ رادیکال؟ جهشی؟ برافکن؟ و...
پنج. ذینفعان شامل کدام دسته از مخاطبان بُنگاه هستند؟ مالکان؟ مدیران؟ کارمندان؟ مُشتریان؟ رقبا؟ همکاران؟ جامعه؟ و ...
شش. ارزش و مطلوبیت یعنی چه؟ و چه جنبههایی دارد؟
خدایش بیامرزاد شومپیتر بُزرگ را که اصرار داشت نوآوری، ابداع یا اختراعی است که لزوماً باید به ارزشی اقتصادی مُنجر شود؛ که اگر نشود، نوآوری نیست!
پس، تغییر مُعادل نوآوری نیست؛ مگر آنکه شرطهای بالا را رعایت کند؛ و بیدلیل نیست که نوآوری در عین سادگی، مفهومی دُشوار و دستنیافتنی است!