دیشب سوار اتوبوس که شدم، ماسک دومم رو زدم. در این حال یه مرد زحمتکش سنوسالداری داشت منو نگاه میکرد و گفت خوبه که دوتا ماسک میزنی؛ بعد یه مکثی کرد و گفت: یه ماسک اضافه هم داری به من بدی؟
منم دو تا ماسک تقدیمش کردم و بنده خدا چند مرتبه ازم تشکر کرد جوری که خجالتزده شدم.
بعدش شروع کرد از اشتباهات جوونی و جور روزگار گفت و این که حتی تو این سن باید واسه یه لقمه روزی حلال کلی زحمت بکشه…
منم به حرفاش گوش میدادم و باهاش همدلی کردم. حرفش که تموم شد هی میگفت ببخشید سرت رو درد آوردم و اینا و منم ازش تشکر کردم که تجربهشو در اختیارم قرار داده.
راستش اون چند دقیقه که به حرفاش گوش میدادم چیزی از من کم نکرد ولی به چشم دیدم که حال اون بنده خدا حتی واسه چند لحظه هم که شده خوب شد.
بیا یه قراری با هم بذاریم؛ این که واسه خوب کردن حال آدما دنبال فرمول و تکنیک نباشیم. در واقع غالب آدما همین که یه گوش شنوا داشته باشن که پای درد دلشون بشینه حالشون خوب میشه.
بیا دلیل حال خوب هم باشیم…
ارادت.