میدانید … هیچکس فکرش را نمیکرد. هیچکس فکرش را هم نمیکرد که برخی از ما بتوانیم جاودانه شویم یا حتی تا این لحظه که این متن را برای روزنامه فردا مینویسم، یعنی بیشتر از ۱۰۰۰ سال دیگر زنده بمانیم. حتی آن آیندهپژوه ایرانی نیز اینطور فکر نمیکرد؛ از مطلبش که اینطور برمیآمد.
شاید بپرسید از چه صحبت میکنم و منظورم کیست! یادم میآید آن روزها (1393)، در بلاگی (۱) از یکی از هموطنان ایرانی من (۲)، چالشی برای نوشتن مطلبی برای روزنامه فردای روزی در سال ۲۳۹۳ راه افتاده بود (3). همان زمان با خودم عهد کردم که اگر تکنولوژی و بخت با من یار بود و زنده ماندم، حتما مطلبی را برای یکی از روزنامههای فردای روزی در سال ۲۳۹۳ بنویسم. الان که دارم فکر میکنم، برایم بسیار جالب است که مفهومی مثل روزنامه، بعد از ۱۰۰۰ سال دوام آورده و در پیچ و خم تاریخ از یادها نرفته است؛ هرچند که بستر آن از نسخه چاپی و اینترنتی آنزمان، به شاب (شبکه اطلاعات بنیادی) منتقل شده است.
البته فکرش را که میکنم، میبینم شاید طبیعی بود که آنها تصور کنند که طلوع خورشیدی در فردای روزی در سال ۱۴۹۳ را نیز نخواهند دید، چه برسد به سال ۲۳۹۳ (۴). اولین بار که آدمها به طور جدی به این موضوع فکر کردند و احتمالش در ذهن بسیاری از افراد کره زمین (که تمام جهان ما را در آن زمان تشکیل میداد) شکل گرفت، سال ۱۴۰۵ بود که آزمون تورینگ به معنای واقعی کلمه پذیرفته شد. آیندهپژوهها در صدر اخبار قرار گرفتند و ادعاهایشان در مورد تکینگی فناوری، خطر هوش مصنوعی، برعکسسازی سن، انتقال آگاهی و در نهایت جاودانگی، به گوش بیشتر افرادی که در آن زمان پیگیر یا تحت تاثیر فناوری بودند رسید.
معکوسسازی سن را در سال ۱۴۱۳ بدست آوردیم و انتقال آگاهی و در نتیجه جاودانگی را نیز در سال ۱۴۲۴؛ هرچند که در ابتدا به دلایلی که در این مطلب کاری به درست و غلط بودنشان نداریم، این فناوری در انحصار بود و همه افراد از آن بهرهمند نمیشدند. هوش مصنوعی و تراشهها نیز در حدود سال ۱۴۳۸ به این روند رشد افزوده شدند و ما در گذر از نسخه فیزیولوژیک، بیومکانیکی و مکانیکی خود، به نسخه هولوگرافیک (نوری) امروزی خود رسیدیم. اتفاقی که همه چیز را برای ما تغییر داد؛ به ویژه پیشرفت، رشد، سرنوشت و در نتیجه، آینده ما را.
این اتفاقات و سایر رخدادهایی که پس از حدود سال ۱۳۸۰ به وقوع پیوستند و افزایش شتاب رشد فناوری، تازه داشت مردم را متوجه این موضوع میکرد که زندگیشان، جهانشان و از همه مهمتر خودشان، با چه سرعت ترسناک و دور از ذهنی در حال پیشرفت و تغییر هستند.
یادم میآید در آن چالش گفته شده بود که در مورد شهرتان بنویسید. شهر! چه مفهوم نوستالژیکی! درست به همان غریبی مفهومی مثل وطن و هموطن. وقتی به این فکر میکنم که در آن زمان هیچکس تصورش را هم نمیکرد که در سال ۲۳۹۳ دیگر چیزی به نام شهر، فقط در خانه اجدادی ما، زمین، که حالا به «موزه تاریخ تمدن انسانی» تبدیل شده است، اندکی و شاید تنها اندکی مفهوم خواهد داشت، لبخند محو و البته تلخی بر روی لبانم مینشیند.
ما، مردمانی که در سیارات و جهانهای موازی یا خود ساخته بسیاری پراکنده شدهایم، حالا دیگر چیزی از وطن، شهر، محله و این دست مفاهیم نمیدانیم. هرچند که به لطف دوراندیشی آیندهپژوهان و در نظر گرفتن اصول اخلاقی، از طریق شاب، بیشتر از هر هموطن، همشهری یا حتی همخانهای در سال ۱۳۹۳، به یکدیگر نزدیک هستیم و با هم ارتباط و تعامل داریم.
اخلاق، بزرگترین و سختترین درسی بود که تمدن انسانی در طول تاریخ آموخت و برای آن بهای بسیار گزافی داد. بسیاری از ما، بهایی برای آموختن و به تکامل رسیدن آن شدیم. هرچند که هنوز راه درازی در این زمینه در پیش داریم، اما بیشتر از هر روز دیگری میدانیم که چطور باید با آن برخورد کنیم و دانش لازم آن را در اختیار داریم. دانشی که اولین نمودهای عملی و فراگیر آن، از حدود سال ۱۴۰۰ رقم خورد.
یکی دیگر از تصورات آن مطلب که خوشبختانه غلط از آب درآمد، نابودی زیستمحیطی به دست انسان بود. اینکه انسانِ ۲۳۹۳ در ویرانشهری زندگی میکند که به واسطه ندانمکاریها و اعمال مخرب خود او به وجود آمده است. آن روزها، پدیده «گرمایش جهانی» در کره زمین، مهمترین موضوع زیستمحیطی و از ترندهای زندگی انسان در آینده بود. محیط زیست به سرعت در حال تخریب بود و گونههای جانوری و گیاهی یکی پس از دیگری نابود میشدند و آینده را جز در انقراض یا انزوای نوع بشر بر روی زمین نمیدیدیم.
اما مجموعهای از اقدامات و پیشرفتها مانع از تحقق یافتن این سرنوشت شوم شد. اقداماتی مانند توافقهای جهانی در جهت اهداف بشری و پیشرفتهایی همچون جایگزینی انرژیها (1402)، تثبیت CO2 علی الخصوص به واسطه میکروآلگها (1410)، ترویج موج احیاکنندگان طبیعت (1414) و تکنولوژیهایی همچون ReEnergy (تغییر ماهیت بنیادی - 1471)، همه و همه دست به دست هم دادند تا بر سرنوشت شوم خود غلبه کنیم.
حرف آخرم و مقصودم از گفتن اینها، جدای از عمل کردن به عهدم برای نوشتن این مطلب، همان است که در بخش مرتبط با اخلاق گفتم. بسیار حیاتی است که فراموش نکنیم که اخلاق مهمترین چیزی است که در گذر زمان بدست آوردهایم و معتقدم که از تمامی پیشرفتهای پر زرق و برق فناورانه ما ارزشمندتر است. حفظ این مفهوم و دانش ارزشمند، همراهی و همکاری تمامی گونههای تمدن هوشمند در سراسر جهانها را میطلبد و خطاب به همنوعان خود، انسانها، میگویم و میخواهم که بسیار شایسته است که ما انسانها از پرچمداران و پیشقراولان صیانت و حفاظت از این میراث گرانبها باشیم.
در زمانی که به اتفاق همکارانم، اولین قدمها را در شاب برمیداشتیم، با خود عهد کرده بودم که اولین محتوایی که بر روی شاب منتشر میکنم همین باشد و تا آن زمان سکوت کرده و به پیشرفت آن فکر کنم؛ خوشحالم که اینگونه شد.
====================
پینوشت:
1- سایت «یادداشتهای یک آیندهپژوه» اکنون نیز در شاب قابل دسترسی است.
2- هموطن، چه واژه غریبی! اگر نمیدانید، به افرادی که در یک کشور در یک سیاره زندگی میکردند، هموطن میگفتند. حس هموطنان نسبت به یکدیگر، چیزی شبیه حس افراد یک کلونی، یک جهان یا شاید یک گونه نسبت به یکدیگر بود.
3- مطلب در سال ۱۳۹۳ نوشته شده بود، اما من آن را در سال ۱۳۹۵ دیدم.
4- البته کاری نداریم که الان در حال تماشای ۴ خورشید در مناطق مختلف آسمان بالای سرم هستم. آن خورشید قرمز که از همه کوچکتر و البته دورتر است را از همه بیشتر دوست دارم. یک غول قرمز است.
5- تمامی تاریخها بر اساس تاریخ باستانی شمسی (خورشیدی) است.