در اعماق وجودم، نغمهای از خاطرات شیرین کودکی طنینانداز است. گویی دریچهای به دنیایی پاک و بیدغدغه گشوده شده و نسیمی از صلح و آرامش بر روحم میوزد.
بازیهای کودکانه:
در آن روزهای شاد، بازیهای ساده، دنیایمان را پر از شور و نشاط میکرد. از قایمباشک در کوچههای خاکی تا طناببازی در حیاط خانه، هر لحظه لبخندی بر لبانمان نقش میبست.
عشق به کتاب:
بوی کاغذ روزنامهها، حسی جادویی در من ایجاد میکرد. گویی هر صفحه، دریچهای به دنیایی جدید بود. با اشتیاق، صفحات را ورق میزدم و غرق در دنیای کلمات میشدم.
کتابخانه، پناهگاه امن:
کتابخانهها، پناهگاههای امن من بودند. در میان قفسههای پر از کتاب، گویی به گنجینهای از دانش و معرفت دست پیدا میکردم. هر کتاب، داستانی ناگفته و رازهای ناگشوده در خود داشت.
حسرت تعطیلی کتابخانهها:
تنها حسرت آن دوران، تعطیلی کتابخانهها بود. گویی در آن روزها، دنیای من ناقص میشد و بیقراری در وجودم ریشه میدواند.
نوستالژی و ملال:
امروزه، با وجود انبوه کتابها در دسترس، گاه دچار ملال میشوم. گویی آن شور و اشتیاق کودکانه، کمرنگ شده است. در جستجوی راهی برای رهایی از این ملال، به دنبال کتابی هستم که روحم را جلا دهد و شور و اشتیاق را به دنیای من بازگرداند.
کتاب، ناجی روح:
کتاب "قلندر و قلعه" حکم ناجی را برای من داشت. گویی در آن صفحات، روحی تازه یافتم و از ملال و بیقراری رها شدم.
کتاب، یار همیشگی:
در دنیای پرهیاهوی امروز، کتاب، یار همیشگی من است. در خلوت خود، با کتابها به گفتگو مینشینم و از دریچهی کلمات، به دنیایی دیگر سفر میکنم.
کتابخانهی حرم، معبد دانش:
کتابخانهی حرم، معبد دانش و معرفت است. در آن فضای معنوی، گویی روحم تعالی مییابد و با شور و اشتیاقی وصفناپذیر، به مطالعه میپردازم.
شراب ناب کتاب:
هر کتاب، گویی شراب نابی است که جرعه جرعه آن را مینوشم و مست از کلمات، در دنیای خیال غرق میشوم.
در جستجوی گنجینههای دانش:
در جستجوی گنجینههای دانش، به کتابخانهها پناه میبرم. در آن دنیای پر از کتاب، گویی به سرچشمهای از معرفت و آگاهی دست پیدا میکنم.
کودکی، سرچشمهی خلاقیت:
کودکی، سرچشمهی خلاقیت و تخیل است. در آن دوران، دنیایمان پر از بازیهای ساده و شادیهای بیدغدغه بود.
نغمهای از امید:
نغمهی خاطرات شیرین کودکی، نغمهای از امید و رهایی است. در آن نغمه، گویی راهی برای رهایی از ملال و یأس پیدا میکنم و به دنیایی شاد و پرنشاط رهسپار میشوم.