ویرگول
ورودثبت نام
کوثر عبدالهی فرد
کوثر عبدالهی فرد
خواندن ۵ دقیقه·۲ سال پیش

حواس من را پرت نکنید!

معمولا برای هر کسی این موقعیت پیش می آید که می خواهد تمرکز کند اما حواسش به هر چیزی جمع می شود اِلا به درس. مصیبت این روز های من هم همین است.ما آدمها معمولا وقتی میخواهیم روی یک موضوع خاص تمرکز کنیم یا یک چیزی پیش می آید که حواسمان پرت شود و یا آن سلول های بازیگوش مغز از سر کلافگی گفتگویشان گرم میشود. درمورد من هم همینطور است که وقتی کتاب برمیدارم، یکی از سلول های مغزم گشته اش میشود، بعد طی مسیر آشپزخانه یادم می آورد که میتوانستم در بحثی که یک سال پیش با فلان آدم داشتم جملات کوبنده تری بکار ببرم و آن زمان لازم نبود آن قدر با ادب مینشستم.

اصلا تصورات عجیبی که وقتی که خودم می آیم میبینم زیادی فکر کرده ام. یا مثلا مغز آرام گرفته و حوصله ی سرگرم کردنم را ندارد اما یک شب قبل امتحان من را وادار به فیلم دیدن و بالا پایین کردن پیج ها میکند.

حقیقت این است که، تمام اینها طبیعی است و مغز دارد کار خودش را میکند. در حقیقت مغز تلاش میکند شما را سرگرم کند، چون شما نیاز به سرگرمی دارید و فعالیتی که در حال حاضر انجام میدهید کاملا حوصله سربر است و یا عوامل حواس پرتی اطراف شما به اندازه ای هستند که شما نمیتوانید روی یک موضوع تمرکز کنید. مثلا دارید یک مقاله ی ویرگول مینویسید اما کلمات روان نمیشوند که بریزند توی دست هایتان تا تایپ کنید، چون حواستان به این است که چرا فلانی پیام نمیفرستد و یا چرا فلان بلاگر این همه استوری گذاشته و میترسید تخفیفی چیزی در انتظار شما باشد که نکند از دست بدهید.

دوستان! دارم اینها را که اینجا مینویسم تجربه است و نوعی قول به خودم که حواسم را بیشتر جمع کنم. حقیقت این است که شما چند مرحله را برای رسیدن به تمرکز طی نکرده اید و بخاطر همین است که نمیتوانید آرام یک گوشه بنشینید و کارتان را بکنید. علاوه بر آن شاید رفتار هایی مثل کمال گرایی در شما هست که نمیتوانید آن را کنترل کنید و باعث شده نتوانید از پس خواسته هایتان بر بیایید، پس مستقیما به سمت گوشی موبایلتان میروید و حتی زحمت استراحت به مغزتان را نمیدهید که فکر کند الان توی چه جهنمی افتاده اید، بعد با دیدن موفقیت های روز افزون اینستاگرامی ها که حتی پشت پرده اش را نمیدانید شروع میکنید سرزنش کردن ابر و باد و مه و خورشید و فلک و از جمله خودتان.

چرخه را گرفتید یا دوباره توضیح بدهم؟

حال که ماجرا را از یک وجهه ی دیگر نگاه کردیم، میخواهم برایتان از مراحلی که لازم است برای رسیدن به تمرکز طی کنید صحبت کنم. البته این مراحل آن چیزهایی نیست که همه ی مان میدانیم. مراحلی که شامل؛ دور کردن عوامل حواس پرتی، سرگرم کننده کردن فعالیتی که انجام میدهیم با جایزه دادن به خود، قطع کردن نوتیفیکیشن ها، رفتن به مکانی که در آن بتوانیم تمرکز کنیم و غیره میشود. من میخواهم درباره لیست “ اگه حس میکنی گم شدی اینو بخون” ای که در موبایلم نوشته ام صحبت کنم. چون من با کنار گذاشتن گوشی ام نمیتوانم سلول های مغزم را سر جایشان بنشانم.

معمولا عدم تمرکز برای من زمانی رخ میدهد در موقعیت های خاصی هستم و آنها را به مرور زمان جمع آوری کردم و همراه توضیحات در یادداشتهای موبایلم نوشتم تا همیشه دم دست باشند. این موقعیت های حواس پرت کن عبارت اند از؛

  1. کار عمیق: در این بخش باید هم از فضای مجازی و حواس پرتی های آن دور شوید، و هم از آدمهای حواس پرت کن. حال میتواند فرزند پر جنب و جوشتان باشد یا خواهر و برادر کوچکتان. برای اینکار لازم است زمانی را برای انجام کارهایتان انتخاب کنید که عوامل حواس پرتی به حداقل رسیده باشند. کار عمیق اصلا آسان نیست و نیاز به استمرار دارد. اما آخرش که از نتیجه ی تمرکزتان لذت بردید، به معنای واقعی معتاد آن خواهید شد.
  2. گرسنگی: ما آدمها موجودات عجیبی هستیم، گاهی اینقدر درگیریم که به شکممان نمیرسیم. معمولا هم اینطور است که اینقدر این حس گرسنگی را رد میکنیم که خود شکم بیخیال میشود و حس گرسنگی یک گوشه مظلوم مینشند تا نوبتش شود. لطف کنید کنارتان آب و آجیل و شیرینی جات بگذارید. به خدا که خیلی کیف میدهد!.
  3. برنامه ریزی غیر منطقی: اگر برنامه ریزی تان را انجام داده اید و با آن راحت نیستید مطمئن باشید سرتان را حسابی شلوغ کرده اید و همین باعث شده که روی کارهایی که انجام میدهید تمرکز نداشته باشید. حتی اگر برنامه تان را روی کاغذ ننوشته باشید یک لحظه یک مکث کنید و از خود بپرسید:« من برای امروز میخواهم چه کارهایی را انجام دهم؟». اگر کارهای مهمتان از سه تا بیشتر شد باید شاخک هایتان تیز شود که امروز سنگ خیلی بزرگی برداشته اید و حواستان نبوده. پس برنامه تان را اصلاح کنید و فقط سه کار ضروری آن روز را انجام دهید.
  4. ترس از شروع: احتمالا با این مورد مواجه شده اید که کاری را شروع میکنید، اما چون هنوز از آن تجربه ای ندارید میترسید ادامه دهید و از نتیجه مطمئن نیستید، و یا بخاطر اشتباه قبلی از سرزنش شدن میترسید و نمیتوانید دوباره روی آن موضوع تمرکز کنید. اگر دانش آموز باشید میدانید چه میگویم. در این زمان اگر به این نقطه رسیدید، بدانید و آگاه باشید که دچار نتیجه گرایی شده اید. مثلا همه ی دانش آموزان در برخورد اول با درس های سخت یاد نمره های قبلی و درک نادرستشان از درس می افتند و خودشان را میبازند. بنابراین آن را به چشم یک شکست میبینند و نمیتوانند دوباره سمت آن مبحث درسی بروند. دوستان اگر راست حسینی اش را بخواهید قضیه این است که هر شکست به شما یک دیدگاه جدید در آن موضوع میدهد و شما یک قدم به حقیقت نزدیک میشوید. پس لطفا از مسیر یادگیری نترسید و بگذارید زندگی مسیر خودش را برود.
  5. زمان را محدود نکرده اید: خیلی از کارها پس از محدود کردن زمان، با دقت و سرعت بیشتری انجام میشوند. پس اگر جزء آن دسته از افرادی هستید که وقتی قبل خواب تقویمتان را چک میکنید با تعداد زیادی کار انجام نشده مواجه میشوید، یعنی برای آن زمان مشخص نکرده اید. مثلا اگر یکی از کارهای مهمتان مطالعه ی کتاب درسی تان است، اگر 15 دقیقه بعد صبحانه به آن بپردازید میتوانید یک مطالعه ی جاندار داشته باشید که به مغز استخوانتان رسوخ کند. چون زمان مشخص کرده اید و بدلیل کوتاه بودنش میتوانید خودتان را به آن پای بند به آن کنید. اما اگر همین طور بی هوا پای آن بنشینید، چون کتاب درسی است و برایتان حوصله سر بر است، بعد خواندن یک صفحه ولش میکنید به امان خدا.



نظر شما چیست؟ چه عواملی هستند که شمارا از تمرکز دور میکنند؟ برایم بنویسید

حواس پرتیکار عمیقپله به پلهتمرکزموبایل
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید