تفاوت و شباهت میان زندگی و خواب، یکی از مفاهیمی است که از دیرباز ذهن بشر را به خود مشغول کرده است. تا کنون آثار علمی، فلسفی و هنری فراوانی در این خصوص ساخته و پرداخته شدهاند. یکی از جالبترین اشارات به این موضوع، در بخشی از کتاب «دنیای سوفی» (نوشته جاستین گاردر) آمده است، که به «عصر باروک» مربوط میشود. متن فارسی و انگلیسی این بخش، که از زبان آلبرتو بیان میشود، در ادامه آمده است.
ژپه در گودالی به خواب فرو میرود و در رختخواب پادشاه بیدار میشود. در نتیجه، این طور فکر میکند که فقط خواب دیده است که کارگری فقیر بوده است. زمانی که مجددا به خواب میرود، او را به گودال باز میگردانند، و او دوباره بیدار میشود. این بار فکر میکند که فقط خواب دیده است که در تخت پادشاه بوده است.
لودویگ هولبرگ (نویسنده نمایشنامه ژپه بر بالای کوه) این مضمون را از پدرو کالدرون قرض گرفته است، و خود کالدرون هم آن را از داستانهای هزار و یک شب برداشت کرده است. قیاس زندگی و خواب، مضمونی است که ما در تاریخ کهن، به ویژه در هند و چین پیدا میکنیم. مثلا حکیم چینی، چوانگتسی گفت: یک بار خواب دیدم که پروانهام، و اکنون نمیدانم که آیا من چوانگتسی هستم که خواب دید پروانه است، یا این که پروانهام و خواب میبینم که چوانگتسی هستم.
— دنیای سوفی از جاستین گاردر (یوستین گردر)
Jeppe falls asleep in a ditch and wakes up in the Baron’s bed. So he thinks he only dreamed that he was a poor farmhand. Then when he falls asleep again they carry him back to the ditch, and he wakes up again. This time he thinks he only dreamed he was lying in the Baron’s bed.
Ludvig Holberg borrowed this theme from Calderon, and Calderon had borrowed it from the old Arabian tales, A Thousand and One Nights. Comparing life to a dream, though is a theme we find even farther back in history, not least in India and China. The old Chinese sage Chuang-tzu, for example, said: Once I dreamed I was a butterfly, and now I no longer know whether I am Chuang-tzu, who dreamed I was a butterfly, or whether I am a butterfly dreaming that I am Chuang-tzu.