به دلایلی که فعلا برام مشخص نیست ، در شرکت منو دارند اذیت می کنند و شرایط اونجوری که دوست دارم نیست. شاید هم من بیش از حد سواد دارم و سوادم بدرد تیم فعلی نمی خورد. در هر صورت چند روز پیش منو صدا کردند و گفتند تو فلام کار بد رو انجام دادی. از من انکار از اونها اصرار. و گفتند فعلا چند روز نیا تا ما بررسی کنیم . گفتم باشه. بعد فرداش یه سیستم حیاتی از کار افتاد که فقط من بلد بودم درستش کنم. لذا زنگ زدند و خواهش کردند که برگردند. و من هم خیلی شیک و درافتخار برگشتم.
ولی دست از عوضی بازی بر نداشتند. مثلا یه پاداشی رو که باید به من می دادند به همه دادند و به من ندادند.
و یا اضافه کارم رو ندادند. لذا تصمیم گرفتم برم دنبال یه جای جدید.
اولین چیزی که به ذهنت می رسه اینه که خوب من به درد چه شغلی و کجاها می خورم. بعد که انتخاب کردم، شروع کردم به رزومه دادن. بالاخره دو سه جا منو برای مصاحبه دعوت کردند و رفتم مصاحبه. نسبتا می شه گفت از همه مصاحبه ها رد شدم و جایی هنوز قبول م نکردند. ولی خوب فهمیدم که تو مصاحبه ها چی می پرسند و من چه چیزهایی بلدم و چه چیزهایی بلد نیستم.
به اصطلاح نقاط ضعفم درامد. حالا روشون کار می کنم برای مصاحبه های شغلی بعدی.
یه جا به یه مصاحبه گر گفتم من خیلی یادگیری ام خوبه. نهایتا سه ماه دیگه برای این جایگاه اکی می شم. گفت خوب برو به نظرم نرو مصاحبه. سه ماه بخون و یاد بگیر و بعد برو مصاحبه.
جالب بود حرفش برام