ویرگول
ورودثبت نام
مرتضی
مرتضی
خواندن ۲ دقیقه·۳ سال پیش

در آغاز



«برگیر و بخوان!» پیام سروشی بود که به گوش آگوستین رسید، وقتی هنوز قدیس نشده بود. وقتی هنوز جوان بود و جویای حقیقت. شنیدن این پیام از ناکجا، آغازی بود برای سفر معنوی آگوستین، و آغازی برای رفتن و رسیدن. اما این فقط یک «روایت» است. ماجرای او جای دیگری و در زمانی که احتمالا در خاطرش نمانده، آغاز شده. اما او خواسته داستانش را این گونه برای ما روایت کند، با یک آغاز مبهم و جذاب. صدای کودکی که گویی سروشی الهی است و آگوستین جوان را به خواندن «کتاب مقدس» دعوت می‌کند.

آغاز مهم است، به‌ویژه آغاز کلام. آن‌قدر مهم که سهراب به آن سوگند می‌خورد: «به تماشا سوگند، و به آغاز کلام، و به پرواز کبوتر از ذهن، واژه‌ای در قفس است...» دیده‌‌ای خطیبی را که ابتدا سکوت می‌کند، به جمعیت پیش رویش خیره می‌شود، کلمات را در ذهنش ردیف می‌کند، سعی می‌کند بهترین و مؤثرترین کلمات را برای آغاز پیدا کند. این شاید همان لحظه‌ای باشد که سهراب در توصیفش می‌گوید: واژه‌ای در قفس است.

همیشه آغازی هست. بدایتی باید در کار باشد تا نهایت معنا پیدا کند. وگرنه جاری هستی لابد همیشه بوده و خواهد بود. ما آغاز را مشخص می‌کنیم. در حقیقت آغاز را فرض می‌کنیم. فلسفی شد؟ خرده نباید گرفت بر راوی، وقتی سال‌ها فلسفه خوانده و ذهنش درگیر مسایلی است که برای هیچ کس مهم نیست.

آغاز، بدایت، ابتدا، فاتحه، شروع. «در آغاز کلام بود، و کلام با خدا بود، و کلام خدا بود» یوحنا در ابتدای انجیلش، با این کلمات شروع می‌کند. و خدا در قرآن با «بسم الله الرحمن الرحیم». میبدی در تفسیر کشف الاسرار می‌گوید: « بِسْمِ اللَّهِ، معناه بدأت ‏بسم اللَّه فابدؤا. مي‌گويد، درگرفتم بنام خويش، در پيوستم بنام خويش و آغاز كردم بنام خويش. درگيريد بنام من، در پيونديد بنام من، آغاز كنيد بنام من‏».

این‌جا اولین جایی نیست که می‌نویسم. بیست سال از ابتدای تجربه‌ی وبلاگ‌نویسی‌ام می‌گذرد. اما این‌جا آغازی دیگر است، ابتدایی که برای نوشتن در «سال صفر» انتخاب کرده‌ام. ابتدای روایت من در ویرگول. چه کسانی این‌ها را خواهند خواند؟ نمی‌دانم. مخاطب خاص ندارم و برای خودم می‌نویسم. اما این هم از آن دروغ‌هایی است که اهل نوشتن زیاد تکرار می‌کنند. هر نویسنده لاجرم مخاطبی در ذهن خودش دارد و برای او می‌نویسد. کاش «اوی من» هم خواننده این سطور باشد: باسم الحق.

آغازنوشتنتجربه نوشتنتجربه زندگیزندگی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید