هر کاری، تاکید میکنم هرکاری که ما توی این دنیا انجام میدیم فقط برای بقاست! حتی بی ربط ترین کارها هم اگر آخرش رو نگاه کنید دقیقا به همین موضوع می رسه. همهٔ حس هایی که داریم مثل ترس، نفرت، عشق و ... فقط برای بقا توی ما شکل گرفتن.
این نوشته برگرفته از یک فصل از کتاب تسلی بخشیهای فلسفهست. آرتور شوپنهاور این اصل رو بیان میکنه و میگه ما فقط بردهٔ این دنیاییم و همهٔ این کارها رو میکنیم تا نسلمون ادامه پیدا کنه. چیزی که برای طبیعت مهمه اینه که ما موجودات جدیدی رو به این چرخه وارد کنیم و تا مادامی که زنده هستیم فقط تلاش میکنیم تا دستورات این چرخه رو اجرا کنیم و متاسفانه ما همهٔ این کارها رو میکنیم تا یک سیستم بزرگتر به هدفش که ادامهٔ حیاته برسه!
آرتور شوپنهاور توی کتاب تسلی بخشی های فسلفه از این قضیه با عنوان ارادهٔ معطوف به حیات نام میبره. مثال های جالبی هم برای اثبات این حرفش میزنه. مثلا حتما تا الان دیدید که پسرای قد بلند عاشق دخترای قد کوتاه میشن و برعکس. این قضیه در مورد ظاهر زیبا و خیلی موارد دیگه هم صدق میکنه. بعضیا میگن عشق واقعی این چیزا رو نمیشناسه و ظاهر بعد از مدتی طبیعی میشه و این عشقه که میمونه و از این حرفا.
اما متاسفانه یا خوشبختانه باید بدونید چیزی که دلیل این جریان میشه نه عشقه و نه هیچ چیز دیگهای.
تنها چیزی که برای طبیعت مهمه اینه که نسل بعدی که من قراره به وجود بیارمش بهینهتر و سازگارتر برای طبیعت باشه که به همین ترتیب نسل بعدیش هم بهینهتر و تا آخر همینطوری باشه.
من چون قدم کوتاهه تمایلم به دختر قد بلند بیشتره. چرا؟ چون بچهای که از ما به وجود میاد دارای قد متوسط میشه و این برای طبیعت و ادامهٔ بقا مناسب تره. توی بحث زیبایی و خیلی چیزهای دیگه هم این قضیه صدق میکنه.
شاید خیلی تلخ باشه اما ما فقط زندگی میکنیم تا بقا رو به بهترین شکلش ادامه بدیم. طبیعت مشخص میکنه که چه چیزی الان به نفعشه و چه چیزی بعدا.
همین الان به هر کاری که توی زندگیتون انجام میدید دقت کنید. اون آخر آخرش فقط به یک چیز میرسید و اون هم ادامهٔ بقاست. مطمئنا این که ده نسل بعد از من انسان های نرمالی از نظر طبیعت باشن هیچ سود و نفی برای من نخواهد داشت چون من دیگه توی این چرخه نیستم. فقط به سود طبیعت این کار رو انجام میدیم و خواه ناخواه ما بردهٔ طبیعتیم.
تا الان با چند نفری راجع به این قضیه صحبت کردم و چیزی که خیلی زیاد دیده میشه اینه که همه همون اول گارد میگیرن نسبت به این جریان ولی وقتی دقیق میشن روی این موضوع می بینن که شوپنهاور زیادی هم بی راه نگفته!
خیلی سعی کردم تا مثالهای نقض برای این قضیه بیارم و تا الان آن چنان موفق نبودم! یعنی این همه رنج و سختی رو میکشیم فقط برای این که خواستهٔ طبیعت رو برآورده کنیم؟