محمد کمالی
محمد کمالی
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

قرار است بنویسم

 دو چیز دوست‌داشتنی در یک قاب
دو چیز دوست‌داشتنی در یک قاب

استاد عزیزم، شاهین جان کلانتری گفته است که روزانه یک تمرین آزادنویسی داشته باشیم. مهم نیست که راجع به چی یا کی می‌نویسیم، مهم فقط نوشتن است.

می‌گوید این کار باعث می‌شود فاصلهٔ مغز و دست ما کم‌تر شود! چه چیزی بهتر از این؟!

راستش را بخواهید بعد از اینکه این چالش را قبول کردم، تدارک یک وبلاگ شخصی جدید را دیدم و داشتم آماده اش می‌کردم برای نوشتن چرت‌ و پرت‌هایم. وقتی درون وبلاگ شخصی خودت می‌نویسی، دیگر نگران چیزی نیستی چون علاوه بر اینکه در آنجا رئیس خودت هستی، نوشته‌هایت هم زیاد خوانده نمی‌شود مگر اینکه کلی روی سئو و اینجور مسائل کار کنی.

بازهم وردپرس را انتخاب کردم برای نوشتن و یک قالب زیبا را هم خریداری کردم تا بشود خانهٔ جدید من برای نوشتن.

وبلاگ اصلی ام به لطف گوگل و چند مطلب خوب، بازدیدکننده دارد. همین باعث شد تا به آن دست نزنم و بگذارم همان طور که هست بماند و کیفیت را فدای کمیت نکنم!

اما این وبلاگ جدید را که در حال راه اندازی اش بودم، مطمئن بودم تا چندماهی حتی یک بازدیدکننده هم نخواهد داشت پس یک جای عالیست برای آزادنویسی روزانه!

حساب کردم و دیدم می‌توانم در آن راجع به نقش گوجه‌فرنگی در املت بنویسم و همینطور به این موضوع بپردازم که چرا پنگوئن‌ها زانو ندارند. چه چیزی بهتر از این؟

قالب را خریداری کردم و به فکر انتخاب اسم برای دامنه بودم. اسم‌هایی مثل اراجیف، یاوه و چند اسم دیگر هم به ذهنم رسیده بود. جلسات متعددی را با خودم برگزار کردم تا یک اسم را انتخاب کنم. این جلسات نتیجه هم داشت اما موضوعی همه چیز را به هم زد.

داشتن وبلاگ شخصی بسیار چیز مهمی است. جا دارد راجع به این موضوع در پستی جدا صحبت کنم. با خودم حساب کتاب کردم و دیدم که اگر من در وبلاگ دومی‌ای مطالبم را بنویسم و خاطرم هم از خوانده نشدن اراجیفم جمع باشد، پس مطمئنا آن روی تنبلم اجازه نمی‌دهد که روز به روز پیشرفت کنم و مطالبم را بهتر کنم.

به لطف ویرگول و آمار بازدید عالی‌اش، یک نوشته‌ی خیلی معمولی من را ممکن است پنج نفر بخوانند. این پنج نفر برای من مسوولیت می‌آورند.

درست است که قرار است آزاد بنویسم و همچنین غیر از اراجیف چیزی نصیب خواننده نمی‌شود، اما اینکه یک نفر درون ذهنم بنشیند و موقع آزادنویسی‌ام بگوید: هی محمد ممکن است این متن را یک نفر تا چند ساعت دیگر بخواند. همین باعث می‌شود تا من زورکی هم که شده کیفیت نوشته‌هایم را به تدریج بالاتر ببرم و اراجیف بهتری را نصیب خواننده بکنم.

باید اعتراف کنم که کمی کمال‌گرایی هم درگیر این انتخاب هست که البته این مقدار به نظرم زیاد آسیب نمی‌رساند.

از این به بعد قرار است چیزهایی از من بخوانید که شاید زیاد برایتان مفید نباشد! اما خب من سعی می‌کنم پرقدرت روزانه بنویسم و توقف هم نمی‌کنم.

نسبت به این آزادنویسی حس خیلی خوبی دارم. نوشتن حالم را خوب می‌کند و این آزادنویسی روزانه قرار است حالم را بهتر هم بکند.

اگر ایده و یا نظری دارید خوشحال می‌شوم آن را بیان کنید. غیر از این برای قوت قلبم، آن قلب پایین را یک فشار کوچک بدهید.

راستی پنگوئن‌ها زانو دارند.

زانوهای پنگوئن
زانوهای پنگوئن


آزادنویسیوبلاگ‌نویسینویسندگیاراجیف
وبلاگ‌نویس و رویاپرداز | نوشته‌های بیشتر رو می‌تونید در وبلاگم بخونید :) kamaalix.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید