ویرگول
ورودثبت نام
eli kamali
eli kamali
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

شوید یا ریحان مساله این است


باز هم مهمان داشتند و باید به خرید می رفت. سرود دختر سربه راه و حرف گوش کنی بود، هر کاری که از دستش برمی آمد انجام می داد تا رضایت مادرش را جلب بکند از قضا
آن روز مهمان داشتند و تصمیم مادر مبنی برپختن شوید پلو نوبرانه بود اما روز جمعه ساعت 5 عصر!!!!
با اینکه می دانست رفتن بی فایده است و شوید پیدا نمی شود اما راه سبزی فروشی را در پیش گرفت، بعد از چند دقیقه به مغازه رسید
صورت سبزی فروش شبیه روزهای جمعه  کسل، بی فروغ و بی انگیزه بود شبیه میوهای پلاسیده از مزه افتاده آنقدر که حرف روی لبانش می ماسید اما به هرجهت باید می پرسید، جمله سبزی را کامل نکرده بود که مرد میوه فروش که با صدای زمخت و خش دارش گفت دخترجون کدوم جمعه ما سبزی داشتیم که امروز داشته باشیم شنبه 8صبح....
بله شوید تمام شده بود و سرود وحشت داشت این را به مادر دگم و عصبانیش بگوید چرا که همیشه انتظار داشت کارها به بهترین شکل ممکن صورت بپذیرد و حرف حرف خودش بشود با ناراحتی به خانه برگشت  و مهین خانم را از این خبر ناگوار مطلع کرد همین کافی بود تا او تمام فحش های عالم را به علاوه بی عرضه و دست و پا چلفتی بودن رو نثار تمام جهان والبته سرود بیچاره بکند، قضیه اینجا فیصله پیدا نمی کرد و او باید یک سبزی فروش که شوید سبز و تازه داشت پیدا می کرد.

حتی مغازه ای که سبزی های بسته بندی شده می فروخت هم تعطیل شده بود...
_خدایا کسی هست مثل من که برای یک شوید اینطور ماتم بگیرد یا اصلا شوید خودش فکر می کرد روزی انقدر مهم بشود.  بیچاره شوید او چه گناهی داشت  که با تیغ ناحقی سلاخیش  بکنند خب او شوید بود میان سبزی ها طرفدار آنچنانی نداشت او را فقط فصل های خاص یا برای غذاهای رژیمی و بی مزه استفاده می کردند اما در عصر جمعه ساعت پنج و خورده ای شوید حکم مرگ و زندگی پیدا کرد، افتخاری که شاید هیچ وقت  نصیب ریحان با آنهمه طرفدار  نمیشد!!!!!
تصمیم گرفت به مغازه های سبزی فروشی اطراف هم سری بزند  با ناامیدی از پیرمرد سبزی فروشی سوال کرد هم زمان نگاهش به سبزی ها افتاد در نهایت خوشحالی و ناباوری او کلی سبزی تازه و خوش رنگ و رو داشت، چشمانش از خوشحالی برق میزد اونقدر که به سبزی ها خیره مانده بود که یکدفعه پیرمرد با لبخند گفت بابا جان چیزی می خواستی؟

_بله عمو یک کیلو شوید.....

_سبزی های باغ خودمونه  جمعه ها میارم که  کار خلق الله راه بندازم  اخه باباجان جمعه ها بار درست درمون نمیاد میره تا شنبه اما شکم که جمعه شنبه سرش نمیشه   درسته! ؟... همینطور که حرف میزد شوید را لای روزنامه پیچید..

_آ آ (به نشانه اتمام کار) اینم سبزی شما

سرود با کلی تشکر سبزی را گرفت و به سرعت خودرابه خانه رساند مادرش با دیدن سبزی ها گل از گلش شکفت همه چیز به خیر خوشی گذشت..

این میان سرود با خودش فکر می کرد که چگونه در موقعیت های مختلف گاهی چیزهایی که بی استفاده  هستن یا کمتر  ازشون استفاده  میشه ، قیمتی و با ارزش میشن و در واقع اون چیزها همیشه با ارزش بودن و تو هیچ وقت با دقت به اونها نگاه نکردی و زمانی  که نیاز داشتی یا جایی رو خالی از اون دیدی فهمیدی وای این چقدر خوب و زیبا و کاربردی بوده، وتو چقدر نسبت به اون بی تفاوت و البته بی دقت بودی،

و اینکه چون کم طرفدار و ساکت و دور از نگاه مونده، دلیلی بر مشکل دار بودن و اجتناب از اون نیست، شاید انقدر قیمتش بالاست که هرکسی نمی تونه سمتش بره چون ارزون ها و دمه دستی ها زود نظر آدم رو جلب می کنند و قیمتی ها همیشه سنگینن حتی برای نگاه کردن، حتی برای اینکه آرزو بکنی که یک روزی  اون رو داشته باشی  برای همین از خیرش می گذریُ، میری سمت ِِ یه شی بی قیمت ، تقلبی اما فریبنده  به شدت  علاقه نشون میدی درسته تقلبیه، اما قیافه ی خوبی داره و کلی آدم اون رو خریدن، همه ی مردمم باهات هم سلیقه هستن، حتی اگه کل سالم مشکل پیدا و بکنه و درگیرت بکنه اما تو همیشه با خودت تکرار می کنی که به جاش خوشگله  حالایکمم اینطوریه، درست نمی ارزه اما خب به جاش ... خلاصه شوید با کلی خواص درمانی  و بوی عالی همیشه در تقابل با ریحون یا حتی شاهی بوده چون هیچ کسی ارزش واقعی اون رو درک نکرده، چون همیشه پدربزرگه که مرض قند داشته با چندش تو ماستش میریخته و  اما نوه اش با ولع و اشتهای سیری ناپذیر  ریحونُ روی کباب گذاشته و با ملچ ملوچ و کلی لذت بلعیده ، این وسط یکی غرق در خوشیه با اون کیفیتی که در ذهنش پرورونده و ریحون بیشتری می خواد که کباب بیشتری بخوره که از زور خوردن هزار جور مریضی بگیره و یکی که آب دهنش رو قورت میده و با حسرت   ماست شویدش رو  سق میزنه واز خواص شگفت انگیز چیزی که میخوره کاملا بی خبره...

حالا هیچکس نیست که بگه شوید به سلامتیت کمک میکنه  و ریحون به پرخوری و بیماری دامن میزنه و این تفاوت دیدگاه عیار هرچیزی رو تعیین می کنه نه صرفا بها و ماهیت خود اون شی ..

سرود تا آن روز انقدر عمیق به سبزی ها و جایگاه متعالی یا تنزل یافتشون فکرنکرده بود...

البته هم من هم سرود معتقدیم این نقطه نظرات کاملا شخصیه و می تونه جور دیگری هم بهش پرداخته بشه چون لزوما نباید روی شوید تعصب داشت و اینکه ریحونم سبزی ِخداست وکلی طرفدار داره...



عیاربهاشویدداستان کوتاهسبزی فروشی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید