kamila
kamila
خواندن ۵ دقیقه·۳ سال پیش

آموزش کتاب آناتومی داستان - بخش سوم

بخش معرفی

به نام خدا من بصیر رضایی هستم و قراره این کتاب رو براتون جزء به جزء با زبانی ساده و قابل فهم آموزش بدم، این مطالب برای اعضای گروه آموزشیمون (در تلگرام) ساخته شده اما خب خوشحال میشم با نشر کردن این اطلاعات به دیگر عزیزان باعث رشد و پیشرفت هم دیگه بشویم.

در ابتدا باید بگم این سری آموزشی بر اساس همین دست نویس های کوچکی هستش که من از روی کتاب آناتومی داستان استخراج کردم و همونطور که گفتم مطالب رو اندکی سبک و سنگین کردم تا قابل درک تر برای دیگر عزیزان بشود.



بخش آموزش اول (S1-029)

طبیعت یک عنصر زنده است و در دل خود سرشار از پیوند های کوچک و بزرگی میباشد که اقای کتاب با مطالعه چندین الگو در دل طبیعت و پیدا کردن ارتباط آن ها با ساختار داستان نویسی به این نتیجه رسیده است که در کل پنج الگوی اصلی در خط داستان وجود دارد و آن الگو ها به شرح زیر میباشند :

الگوی خطی، پرپیچ و خم، حلزونی، شاخه ای و انفجاری.

در میان این الگو ها، الگوی خطی و انفجاری از بیشترین افراط در دل خود استفاده کرده اند؛ همچنین بیشتر داستان نویسان در داستان های خود نه از یک الگو بلکه از ترکیب یک یا چند الگو در داستان های خود استفاده میکنند! ما به ترتیب هر الگو را امروز به شما آموزش میدهیم :

الگوی خطی :

الگوی داستان خطی
الگوی داستان خطی

این الگو یک الگو ساده است، از ساختار سه پرده ارسطو به راحتی میتوان برای این الگو قالب بندی پیدا کرد! قهرمان ما شیطان را میبیند و چیزی او را مجبور به جنگیدن میکند و در نهایت جنگ اتفاق میفتد. ساختار بیشتر فیلم های هالیوودی از همین داستان های خطی میباشند.

الگوی پرپیچ و خم :

الگوی پرپیچ و خم
الگوی پرپیچ و خم

در داستان های با الگو های پرپیچ و خم شیطان از ابتدای راه مشخص نشده است، قهرمان هم شاید از ابتدا معلوم نشده باشد و دوست از دشمن قابل شناسایی نیست! البته به این معنی نیست که هدف گم شده است و مسیر در داستان مشخص نیست و خواننده اتفاقات بی ارتباط را نمیخواند. بلکه این ساختار همانند ساختار الگوی خطی چندان قابل حدس زدن نیست و کارکتر ما به ماجراجویی و گفتگو های مختلفی میرود که در نهایت او را به شیطان و مرحله مقابله با آن میرساند.

الگوی حلزونی :

الگوی حلزونی
الگوی حلزونی

این یک الگوی خاص از داستان ها میباشد و اقای کتاب این فرم را از حلزون و گردباد آموخته است! در این حالت کارکتر هربار و هربار به یک نقطه باز میگردد اما هرباری که باز میگردد آن نقطه عمیق تر و عمیق تر میشود؛ مثال:

کارکتر ما وارد شهر زیبایی میشود، دید کارکتر در ابتدا یک شهر زیبا و بدون مشکل است اما هرچه که میگذرد و کارکتر بیشتر درباره شهر میفهمد متوجه میشود که خنده های مردم این شهر دروغین است و در اصل دوستی که همیشه با او سفر میکرده در این شهر با او آشنا شده شیطانیست که این شهر را به تصرف در آورده است!

در ابتدا کارکتر و خواننده این شهر را فقط یک شهر ساده میدیدند اما هر بار که صفحه هات کتاب و ثانیه های فیلم به جلو رفتند این شهر از مفهوم ساده خود به مفهومی پیچیده تر و پر معنا تر دست یافت تا این که نویسنده عمق فاجعه را نشان داد و همه را سوپرایز کرد.

الگوی شاخه ای :

الگوی شاخه ای
الگوی شاخه ای

تعریف این الگو اندکی دشوار است! اما من آن را آسان میکنم، کارکتر هر بار وارد یکی از شاخه های داستان میشود و سرنخی میگرد و سپس به مسیر اصلی خودش ادامه میدهد. در حالی که در الگوی حلزونی کارکتر بیشتر عمیق تر میشد در الگوی شاخه ای کارکتر هر بار اطلاعاتی به دست می آورد و مسیرش پربار و پر جزئیات تر میشود و سپس مسیرش را ادامه میدهد.

این الگو همواره در سریال های مختلف دیده شده است، هر یک یا چند قسمت یک شاخه است و در نهایت کارکتر پس از آموختن آن به مسیرش ادامه میدهد تا به هدف نهایی خودش برسد.

الگوی انفجاری :

الگوی انفجاری
الگوی انفجاری

گول ظاهرش را نخورید، همچین الگویی هیچ ارتباطی به پر احساس (یا صحنه) بودن ندارد و این ساختار به دلیل محدودیت های کلمات قابل پیاده سازی در داستان ها به طور صد در صد نیست.

اما باید به شما بگویم که برخی از نویسندگان بزرگ و شجاع دل از این ساختار استفاده کرده اند! این الگو الگویی میباشد که در یک زمان واحد چندین اتفاق برای دنیای داستانی رقم میخورد، به عنوان مثال کارکتر اصلی زخمی میشود و در عین حال شاه دستوری در همان زمان میدهد و در همان بین شیطان لشکرش را فرا میخواند.

همه چیز در یک لحظه اتفاق می افتد و ناگهان همه چیز یا از یک نقطه و یا به سمت یک نقطه کشیده میشوند، اما چرا گفتم این ساختار در داستان ها چندان قابل اجرا نیست؟ به این خاطر که شما نمیتوانید در یک خط دو داستان را بنویسید! شما مجبورید داستان کارکتر را ابتدا بنویسید و سپس زمان را برای خواننده به عقب برگردانید و داستان حرکت شاه را بیان کنید! در عین حال بار دیگر باید زمان را به عقب برگردانید و حرکت شیطان را به خواننده های خود نشان دهید.

این کار در فیلم ها شاید هزاران بار دیده شود اما در داستان ها اندکی دشوار است زیرا به لوپ بک (برگشت در خط داستانی) نیاز دارد! نویسنده عموما از ساختار شاخه ای برای ایجاد توهم دیدن این حالت انفجاری استفاده میکند.

انتهای آموزش

لطفا از مطالب و نت برداری من استفاده کنید و نظرتون رو با من به اشتراک بگذارید، سوالی بود بهم بگید و اگر مایل بودین به گروه رایگان ما بپیوندین در همین جا ایدیتون رو قرار بدین؛ ممنونم که تا اینجا همراه من بودین سعی کنید از این مطالب استفاده کنید و در موردشون داخل گروه صحبت کنید، تا آموزش دیگر کتاب آناتومی داستان بدرود ❤️

داستاننویسندگیآموزشاناتومی
داستان های کامیلا
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید