Karen
Karen
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

شب

من کیستم!؟

من!؟

شاید یخی روی سنگ

شاید ماهی پشت ابر

شاید بادی پشت کوه

شاید آهی بلند و سرد

شاید خوابی سنگین

شاید فریادی از درد

شاید برگی مسافر

شاید شاخه‌ای گل

شاید گوشه‌ای تاریک

شاید شبی مسکوت

سکوت وهم آور که گویی مرگ در رگ‌های خیابان تزریق کرده‌اند . چراغ‌های کم سو و بیشتر خاموش . رهگذر‌های بسیار اندک . این شب است با سکوتش که گویی بی پایان است ؛ این شب است با دلی بزرگ که همه را در خود جای میدهد و بهایش پرداختن کمی از خوابت است ؛ شب است با رفیق‌هایش که میشناسیم ؛ شب است با هزاران نور مصنوعی که روز نمیشود ؛ شب است سکوتش برای برخی ترسناک و برای برخی ارامش ؛ شب است و مرا یاد مرگ میاندازد؛ خاموش و آرام .

من رهگذر شب!؟ یا رفیقش!؟

من همصدای ٬ صدای خاموشِ شب !؟ یا هم اهنگ نت‌های موسیقی‌ام !؟

مانده در بین سکوت شب و موسیقی .

امشب سکوت شب را میخاهم برای سامان دادن افکارِ چو کلاف کاموا در هم پیچیده .

امشب اسمان صاف است ؛ هوا سرد است ؛ سکوت موج میزند .

هرشب مینشینم و شب را تماشا میکنم و کی از این سمفونی تکراری خسته خواهم شد نمیدانم ؛ دوست دارم هیچ وقت از او خسته نشوم .

من معتاد شب . من معتاد خیلی چیزها که دل کندن از انها برایم غیرممکن است

شب
آخرش میفهمیم چرا ، ولی دیگه خیلی دیره.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید