کسری کبیری
کسری کبیری
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

نوازنده‌ خطوط عابر پیاده


خطوط عابر پیاده. خطوط عابر پیاده تو را یاد چه چیزی می‌اندازد؟ یادت می‌آید برایت نوشته بود که یکی از بهترین اخلاق‌‌هایت این است که موقع رد شدن از خیابان، سمت ماشین‌ها راه می‌روی و این به آدم احساس امنیت می‌دهد؟ خطوط عابر پیاده از آن روز معنی‌اش برای تو عوض شد. خطوطی که خودش برای تو احساس امنیت داشت، تبدیل شد به جایی برای قهرمان‌بازی. بعد از آن هر وقت به آن می‌رسی احساس می‌کنی ابرقهرمانی. همیشه دلت می‌خواهد پا روی خطوط سفید بگذاری. انگار که پیانو باشد و تو از صدای نت‌های نیم‌پرده خوشت نیاید. اولین باری که فهمیدی وقتی برف می‌بارد، خطوط سفید لیزتر می‌شود را به یاد داری؟ از این که مجبور بودی روی آسفالت راه بروی بدت می‌آید. اما همان باری که روی لیزی خطوط سفید زمین خوردی و همه در خیابان خندیدند، فهمیدی چاره دیگری نداری. از آن روز به بعد هر وقت برف باشد، می‌روی کنار یکی از همین خطوط صبر می‌کنی، یک نفر لیز بخورد و تو هم بخندی. برف کوک کلاویه‌ها را به هم می‌ریزد.

چرا هر بار از خط عابر پیاده رد می‌شوی، از ماشینی که برایت ایستاده است تشکر می‌کنی؟ مگر این خط را نگذاشتند که تو حق رد شدن داشته باشی؟ چرا همیشه برای چیزی که حق توست تشکر می‌کنی؟ آن بی‌پدر را گذاشته‌اند که رد شوی دیگر. اما تو همچنان تشکر می‌کنی.

یک کرم و مرض دیگر هم داری. اگر چراغ قرمز باشد و سه ثانیه زمان مانده باشد خوشت می‌آید یوسین بولت شوی و در دو ثانیه به آن‌ طرف برسی و روبان مسابقه را پاره کنی. حتی چند بار موقع رد شدن از خیابان جلوی ماشین‌ها رقصیدی و شکلک درآوردی. اگر جراتش را پیدا کنی مطمئنم یک روز انگشت وسطت را هم به آن‌ها نشان می‌دهی. چراغ هم قرمز است و هیچ غلطی نمی‌توانند بکنند.

با خودت می‌گویی کاش از این رقص‌های مزخرف ژانگولر بلد بودی و می‌رفتی جلوی ماشین‌ها، روی خط عابر هلیکوپتری می‌زدی. اما فعلا به همین پیانو نواختن راضی هستی. همیشه دلت می‌خواسته جایی از آن پیانو‌های زمینی که شبیه فرش هستند بنوازی، همین نیازت را با خطوط عابر پیاده تامین می‌کنی.

تو در عابر پیاده همانی هستی که دوست داری؛ یک پیانیست، یک قهرمان و از همه مهم‌تر؛ یک دیوانه.



عابر پیادهاحساس امنیتدیوانه
یک دیوانه که خیالش راحت است نمی‌ماند. نوشته‌هایش بماند کافی‌ست!
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید