پایم روی زمین است؛
سرم داخل ابرها.
پایم ادامه میدهد اما؛
از اینجا که منم
چیزی دیده نمیشود.
نه راه میبینم، نه چاه؛
نه مسیر جاده، نه خاکی.
تا چشم کار میکند سفیدی است و نور؛
ابر است و امید؛
منم! با آیندهای مِهآلود و دور.
- کتایون آتاکیشیزاده
#لمس_دیوارهای_جهان
•••
بغضهایم عطر خون میدهد؛
پیراهنِ تو، بوی صلح،
و من پس از جنگهای بسیاری به خانه رسیدهام.
گرمای چشمانت یخ دلم را باز کرده و
آغوشت ناامنیِ تنهاییام را میزداید.
معنای امن بودن در تو خلاصه میشود؛
در شانههایی که محکمترین جای زمیناند، برای من.
- کتایون آتاکیشیزاده