ویرگول
ورودثبت نام
خانوم نویسنده✍🏻
خانوم نویسنده✍🏻
خواندن ۲ دقیقه·۲ ماه پیش

از داشتن آدم‌های نازنین توی زندگیم خوش‌بختم.

ترکیب خساست اصفهانیم (از نظر بالینی معتبره؟) و وسواس تربیتیم باعث شدن که بعضی چیزهایی که باهاشون خاطره ساختم رو نگه دارم، نه که استفاده‌ای ازشون بخوام بکنم، نه. مثلا شما بگو یه تیکه یادداشت یا کتابچه‌ای که هیچ استفاده‌ای ازش ندارم، و جای نگهداریش رو هم ندارم. دلم نمیاد بندازمش دور، چون که هم حیفه، هم شاید یه روز به کار بیاد. در این بین زیباترین حفظیجاتی که تا به امروز لمسش کردم، خودت بودنه. با آدمایی که کنارشون خودت‌ترینی. فکر کن هرکسی می‌تونه یه کیفیتی رو، به هر رابطه‌ای که با هرکسی داره اضافه کنه. و کیفیتی که من می‌تونم به یه رابطه بیارم، امنیت و مفید بودنمه.

این رو در مورد آدما هم انگار دارم. تعداد زیادی آدم توی دایرهٔ ارتباطیم هستن که نمیخوام‌شون، قدیمی‌ان، دیگه به هم نمی‌خوریم، انرژی نگهداری‌شون صرفه‌ای برام نداره ولی دلم نمیاد ارتباطمو به کل باهاشون قطع کنم، چون که هم حیفه اون زمان و انرژی‌ایه که قبلا گذاشتم تا ارتباطه شکل بگیره، هم شاید یه روز به کارم بیان.

همین اخیرا بالاخره جرئت اینو پیدا کردم. کم‌‌کم شروع کردم به دور ریختن. به بریدن. به خراب کردن پل‌های پشت سرم. اول یه ارتباط گنده رو دور انداختم، و بهم چسبیده انگار. من هیچ ایده‌ای ندارم هنوز زنده‌ای یا نه. بعد تو هنوز تا اسممو می‌شنوی سکته می‌کنی، پشتم حرف می‌زنی؟ واقعا دلم می‌خواد بعضی از آدما رو به شکل کامل از زندگیم بندازم بیرون. قطع ارتباط کامل کامل. بدون هیچ روزنه‌ای. دیگه هرگز نبینم‌شون و چیزی ازشون نشنوم و اصلا ندونن که زنده‌ام یا مرده.

یه سری از روابط که به طور مصلحتی در حد سلام و احوالپرسی و خوش‌و‌بش به خاطر محیط تحصیلیم نگه داشته بودم‌شون، با تموم شدن تحصیلم کاملا پتانسیل اینو دارن که به هیچ تبدیل شن.

این وسط، کارایی که در آینده مایل به تمایل هستم‌شون، نیاز به مخاطب داره. مخاطب بیش‌تر، بازار بهتر. هنوز دستم نیومده ولی که چقدر می‌صرفن. *پژوهش‌اینگ پوینت‌*

شاید تو ارتباطای خیلی خیلی دورم، همون سلام علیکیا، آدمای غیرنازنین هم باشن، ولی تموم آدمای نزدیکم، تموم آدمای نزدیکم چنان تمیز و نازنینن که اصلا نمی‌فهمم وقتی بقیه از نامردی و بدی و قدرنشناسی و هرچیز بدی در ارتباطاشون می‌گن موضوع چیه. دنیام و دیدم به دنیا رو قشنگ کردن. از حس خوشبختی می‌خوام گیریه بوتونم. *ذووخ*🥹😎

پ. ن: توتال ترکای این بند رو شنیدم، Secret Worlds رو پیشنهاد می‌کنم.

پ.ن. ۲: شکم سیر، تخت نرم، باد کولر، کرختیِ گرمای توی تن‌ مونده و سکوت بعد از هر رو هر رو پر جنب‌و‌جوشی، بهشته، بهشت. 🐈‍⬛🤍

دلنوشتهشوخوش تادو رودیدی گر
یار و پاییز و این آهنگ < INTJ < π
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید