ویرگول
ورودثبت نام
خانوم نویسنده✍🏻
خانوم نویسنده✍🏻
خواندن ۱ دقیقه·۹ روز پیش

سه تار شهربانو و هجو غزل


در صحرایی از مرگ و هیچ‌چیز

فکر کردی کسانی خواهند بود

که اهمیت بدهند،

اما چه صد حیف،

تنفر و کینه،

ذره‌های شن پراکنده،

که محبت نبود،

و تنش بود،

و آتش بود،

که آرامش نبود.


زور زدیم،

تا فهمیدند

که نمی‌توانند

ارتباطی را حفظ کنند

که طرف مقابل

فاصله گرفته و

روزمره نیست.

چند بار تلاشم را کردم،

وقتی نشد،

بی‌خیال شدم،

چون رابطه زوری نیست،

باید متقابل باشد

و آدم مقابل احساس نکند

زیادی و اضافی است.

اگر چنینش بود، برود به انتهای افق.


دریغا!

که این مردم در بند آن نبودند

و نیستند

که چیزی بدانند؛

بلکه در بند آنند

که هر چه در عالم هست به ایشان

اعتقاد پیدا کنند

که چه عالِمند!


ازین رو به دنبال انتقام نباش؛

که میوه‌های فاسد

به خودی خود می‌افتند و این طور است که

ده‌ها فن مراقبه وجود دارد،

اما تمامی آن‌ها

یک سرانجام دارند:

بگذار همه چیز

همین‌طور که هست باشد،

تو فقط مشاهده‌‌ات را کن.


سه‌پس متوقف شو،

در آن‌جا که سکون و آرامش است

و بیرون از هر درگیری و تصادمی

یک بار هم که شده

امتحانش کن.


جوری به گذشتن و رفتن پیوسته دچار،

که دیگر چرا اسمت یادم نمی‌آید.

باید دوست‌داشته‌شدن

را تجربه کرده باشی

و بکنی

که یاد بگیری دوست بداری،

باید برایت صبرها کرده باشند

و بکنند

که یاد بگیری صبر کنی،

باید پذیرفته شده باشی

و بشوی

که یاد بگیری بپذیری.


روزهای شیرینی به راهند

از سر گذران و این دوستی‌ها

قشنگ‌ترین چیزهایی‌اند

که برای خودم

ساخته‌ام.

شخص مناسب

باعث می‌شود

شما نیز، دوستِ عزیز

عاشق خودتان شوید.


دوستنویسندهقاضیاجرای احکامتکنیک‌های کسب آرامش
یار و پاییز و این آهنگ < INTJ < π
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید