سلام مجدد ، در سه گانه رهبر کسب و کار نباشیم به این مورد پرداختیم که همیشه رقابت برای نفر اول بودن ما را از توسعه بلند مدت و پیشرفت باز میدارد.
وقتی درگیر این میشویم که در کورس رقابت از دیگران جا نمانیم به سرعت تمرکز اصلی خودمان را از دست میدهیم.
علت آن هم این است که در کسب و کارهای کوچک و متوسط و استارت آپ ها ، تمامی اجزای کسب و کار ما در خدمت یک هدف قرار دارد، "بازاریابی"
البته بازاریابی به معنی تبلیغات نیست!! <---برای مطالعه بیشتر کلیک کنید
حالا در این بحث به سنگ زیربنای بازاریابی میپردازیم ، "مشتری"
اولین سوالی که به ذهن همه میرسد این است که مشخص کنیم که " مشتری ما چه کسانی هستند؟"
اما قبل از آن یک سوال اساسی را باید پاسخ داد.
مسلما اگر تعریف مشتری را به خریدار محول یا خدمات خود تقلیل دهیم دچار اولین اشتباه استراتژیک خود خواهیم شد.
مشتری قبل از هر چه که ما در ذهن خود از این مفهوم داریم ، یک انسان است.
شاید رندان و باریک بین هایی در جمع باشند که بگویند مشتری ما ممکن است یک شرکت باشد که شخصیت حقوقی دارد و نه یک انسان!
خود آن شرکت را چه کسانی مدیریت میکنند؟؟ مسلما هنوز رباتها به این مرحله از تکامل نرسیدند که صاحب شرکت شوند.
پشت میز تصمیمگیری شرکت ها چند انسان نشستهاند.
وقتی مشتری را قبل از هر چیزی یک انسان بدانیم ، پس به دنبال برقراری یک ارتباط انسانی با او خواهیم بود.
مهم نیست محصول یا کالای ما چقدر مورد نیاز جامعه است.
برای تغییر بازی از رقابت بر سر فروش به رقابت بر سر مشتری وفادار ، شناخت عمیقتر از مشتری به اولویتهای کار ما اضافه میشود.
این اولین قدم برای ایجاد تجربه مشتری است.
تجربه مشتری باعث میشود که ما بتوانیم یک رشد پایدار داشته باشیم. توجه کنید که رشد پایدار الزاما با رشد سریع همراه نیست.
امکان دارد بخت رشد سریع را هم برای ما حاصل کند ولیبرای کسب و کارهای نوپا و کوچک قید پایدار بودن حیاتیتر از رشد یا ضریب نفوذ سریع است.
برای درک مشتری به عنوان یک انسان ابزارهای زیادی وجود دارد که یکی از کاربردیترین آنها "نقشه شناخت مشتری" است.
توصیه میکنم یادداشت " نقشه شناخت مشتری " را مطالعه کنید.
وقتی ما مشتری را به عنوان یک انسان در نظر بگیریم، مسلما آگاه هستیم که آنچه در پیراموان او اتفاق میافتد و کسانی که با آنها معاشرت دارد ، در تصمیم گیری او نقش خواهند داشت.
پس شناخت نیاز مشتری فقط قدم اول کار ما برای نزدیک شدن به مشتری است و باید به این موضوع فکر کنیم که او دوست دارد این نیاز چگونه برطرف شود.
حتی در موقع استفاده از محصول یا خدمات ما ، ممکن است مواردی باشد که کاربری را برای او آسان نباشد.
و یک قدم جلوتر کاربری به او حس خوبی منتقل نکند.
تمامی این موارد وقتی برای ما مهم میشوند که مشتری را به عنوان یک انسان بپذیریم و بدانیم که با یک با خرید خدمات و محصول ما مشتری بدست نیاورده ایم.
باز بر میگردیم به دیدن مشتری به عنوان یک انسان. در ارتباط با یک فرد دیگر ما وقتی با یکی را به عنوان آشنا میپذیریم که بیش از یک بار با او ارتباط برقرار کرده باشیم.
درباره مشتری هم همین است کسی که باز به ما مراجعه کند و یا ما را به دیگران معرفی کند را میتوان مشتری نامید.
پس اگر میخواهید رهبر مخاطبان خود باشید ابتدا باید آنها را خوب بشناسید...