ویرگول
ورودثبت نام
کاوه کارگر
کاوه کارگر
خواندن ۴ دقیقه·۳ سال پیش

رهبر کسب و کار خود نباشیم 2 - دوری از رقابت راهی نوین


این یادداشت برای کسانی است که مشتاق رشد کسب و کار هستند

در یادداشت قبل به این که ذهنیت اول شدن در بازار کسب و کار یکی از مهلک‌ترین سم های جهان امروز است پرداختیم.

این بار قصد داریم آن را بیشتر باز کنیم و دنیای کسب و کار را به توسعه فردی و زندگی ارتباط دهیم.

آیا همیشه برترین ها در ذهن و یاد ما می‌مانند ؟؟

در محله شما احتمالا چند هایپرمارکت زنجیره‌ای وجود دارند که معمولا هیچ وقت مالکان آن را ندیده ایم و اسم آنها را نمی‌دانیم

اما اسم صاحب سوپرمارکت قدیمی محله را می‌دانیم و حتی بالاتر از آن خصوصیات اخلاقیش را هم می‌شناسیم و با او خاطرات مشترک داریم.

هر چند ممکن است خرید از هایپرمارکت ها با تخفیفات و قفسه های مملو از کالا برایمان جذاب باشد ولی در کنار آن من به شخصه هیچ وقت خرید از سوپرمارکت محله را کنار نگذاشتم.

احساس این که یکی ما را می‌شناسد و در کنار خرید معاشرتی دوستانه هم داریم شاید در قیمت خرید تاثیری نداشته باشد ، اما باعث می‌شود وجه احساسی ما در خرید تامین شود.

به یاد داشته باشیم که خرید بیشتر از این که امر منطقی باشد ، یک کار احساسی است.

یک جمله معروف در این زمینه وجود دارد:

ما با احساسمان خرید می‌کنیم و بعد از آن با منطق خرید خود را توجیه می‌کنیم.

در کسب و کار برعکس این جمله صحت دارد. اگر احساسات شخصی را از کار مجزا کنیم بعد مجبور می‌شویم با منطق علت کسب و کار خودمان را توجیه کنیم.

به زبان ساده‌تر اگر کار خود را دوست نداشته باشیم نیم دیگر زندگیمان نیز لنگ می‌زند.

البته گاهی در شرایط به گونه ای پیش می‌رود که نیاز به یک محل درآمد از کار دیگری باشیم به شرطی که در همان حال بر روی آنچه دوست داریم هم وقت بگذاریم و فراموشش نکنیم.

برای مثال انیشتین مدت ها کارمند اداره ثبت اختراع در آلمان بود.

به بحث خودمان برگردیم

تفکر غالب در دنیای مدرن تمرکز بر فروش بیشتر و برنده شدن در رقابت هم صنفان مان است.

این ناشی از تمایل دنیای مدرن به بدل کردن جامعه به چرخ دنده های دنیای صنعتی و جدید ترین نوع برده‌داری است.

اما این نوع دیدگاه چالش‌ها و محدودیت‌های خودش را دارد:


1. بازار با این دید ، پر از رقیب است. برای دیده شدن در این اقیانوس شلوغ ما هر روز بیشتر از دیروز به تبلیغات وابسته می‌شویم.

هر چه بیشتر برای دیده شدن به تبلیغات روی بیاوریم ، هزینه های بیشتری را بر دوش کسب و کارمان تحمیل می‌کنیم ، توجه به تجربه مشتری ما را از این دور باطل نجات می‌دهد.


2. ممکن است برای کسب سهم بازار مجبور شویم وارد جنگ قیمت شویم و بخواهیم با کاهش قیمت بازار را به سمت خود بکشانیم

رقابت بر سر قیمت پایین تر راه حل مناسبی نیست زیرا برایمان مشتریان وفادار نمی‌آورد. به محض این فرد دیگری قیمتی پایین تر از ما به این دست مشتریان پیشنهاد کند آنها از ما دل کنده و به سمت او می‌روند.


3. تقلید از رهبر بازار یا شرکت های موفق تر از ما ، خودش یکی از دلایل شکست محسوب می‌شود ، به این دلیل که منابع آنها چند برابر ماست و توان اجرای آن استراتژی را نداریم.

در این نوع نگاه ما چون تمامی زوایای کار آنها را نمی بینیم باز هم دچار خطا در به کاربردن استراتژی های آنها می‌شویم

علاوه بر این اولویت های کسب و کار های کوچک و متوسط درآمد زایی است اما در کسب و کار های بزرگ درآمدزایی اولویت چندم محسوب می‌شود.


4. مهم‌ترین اثر آن این است که ما دنباله روی رویای آن شرکت‌ها می‌شویم. پس رویای خودمان چه می‌شود؟؟

ما اکثر عمر خود را به کار کردن می‌پردازیم و کسب و کار ما بر تمامی وجوه زندگیمان تاثیر می‌گذارد.

این تقسیم بندی که ما یک زندگی کاری داریم و یک زندگی شخصی ، یکی دیگر از نیرنگ‌های دنیای مدرن برای استثمار بیشتر ما به عنوان یک چرخ دنده از یک سیستم بزرگ جهانی است.

زندگی شخصی و کاری با هم ارتباط تنگاتنگ دارند ، در واقع کسب و کار هر فرد آینه تمام قد زندگی اوست.


پس پیشنهاد می‌کنم یک دقیقه درنگ کنید یک چای گرم بنوشید و به این سوالات فکر کنید:

  • چرا کسب و کار خود را شروع کردید؟
  • چه چیزی در این کسب و کار برای شما جذاب است؟
  • آیا هنگام صحبت درباره کسب و کارتان قلبتان به تپش می‌افتد؟
  • می‌توانید از علت شروع کسب و کارتان داستانی بگویید که خودتان به آن افتخار کنید؟


خوشخال می‌شم جواب سوالات بالا رو توی کامنت ها بنویسید این به من کمک می کنه یادداشت های بعدی رو دقیق‌تر بنویسم . ممنون



کسب و کارتجربه مشتریمشتری وفادارکاوه کارگر
یادداشت های من در ویرگول برآیند دغدغه ها و تجربیات روزانه‌ام با صاحبان کسب و کار است هر هفته دوبار توی ویرگول می بینمتون
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید