عصیان در لغت به معنای سرپیچی است، به معنا نافرمانی و گردنکشی است. این واژه را خیلی ها دوست ندارند. دولتمردان، مدیران، معلمان، والدین. عصیان آرامش و نظم موجود را به هم می زند. عصیان دیگران را به فکر کردن وامی دارد. چه سختی ای بالاتر از فکرکردن.
عصیان در ذهن من شاید ارزشمندترین توصیه است. یکی از بزرگترین آرزوهایم این است که پسرم وقتی به سن مستقل فکرکردن و تصمیم گیری رسید، روزی وارد اتاقم شود. در را محکم به هم بزند. نگاه عاقل اندر سفیه به من کند و با اظهار تاسف بگوید عجیب است که تا به حال معنای زندگی را نفهمیدی. با او چالش کنم. سعی کنم خودم را به او تحمیل کن. سوال بپرسد و نتوانم جواب بدهم. صدایم را بالا ببرم. صدایش را بالاتر ببرد. فریاد بزنیم. یکی از کتاب هایی که به او داده ام که بخواند و به زندگی فکر کند را روی میز پرتاب کند و بگوید خواندم. مال خودت. برود و در را پشت سرش محکم به هم بزند. با رفتنش خشمم فروکش می کند و آرام می شوم. از ته قلب خوشحال می شوم که چقدر خوب که قالب من به اون نمی خورد. چه نافرمانی دلنشینی؛ چه گردنکشی جذابی.
عصیان در کار
چند نکته راجع به عصیان در کار به ذهنم می رسد که اینجا آورده ام.
نکته اول، پذیرش امکان عصیان: تغییر مسیر حرفه ای یکی از مهم ترین توصیه های عصیان گرانه ام است. اگر چند سالی در جایگاه کارمندی حاضر بودید، چه اشکالی دارد که عصیان کنید و مسیر کارآفرینی را هم تجربه کنید؟ یک مدیر خصوصی اگر می تواند در سیاست گذاری های دولتی وارد شود چرا عصیان نکند و درآمدش را به اثرگذاری اش نبخشد؟ یک پژوهشگر چرا نباید هنری که دنبال می کند بازیگری باشد؟ چرا در سن 50 سالگی نمی توان تاریخدان شد؟
نکته دوم، پذیرش منحصر به فرد بودن خود: هر فردی ویژگی های منحصر به فردی دارد. این که بپذیریم مسیر حرفه ای دیگران لزوما مطابق با مسیر حرفه ای من نیست، قدم اول عصیان است. دوست دانشگاهی من که درس مشترکی خواندیم، هر دو در خانواده متوسطی متولد شدیم، هر دو درون گرا هستیم می تواند مسیر حرفه ای کاملا متفاوتی طی کند و هر دو هم موفق باشیم.
نکته سوم، عصیان در لایه های عمیق تر فکری: عصیان خیلی وقت ها شکست می خورد چون خیلی سطحی رخ می دهد و لایه های عمیق فکری ما را دنبال نمی کند. اگر مسیر حرفه ای را تغییر می دهیم چون علاقه ما به یک حوزه جدید است معنایش این نیست که لزوما ساعات کاری کمتر یا درآمد بیشتری خواهیم داشت. باید بپذیریم که این عصیان به واسطه یک ارزش بنیادین تر ایجاد شده است و همه ارزش های عالم را با خود نخواهد داشت. اینقدر باید به ارزش های عمیق ذهنی خودمان باور داشته باشیم یا آن ها را همسو با این عصیان تغییر دهیم که از عهده فشاری که نرسیدن به اهداف دیگر مثل راحتی و رفاه بربیاییم.
نکته چهارم، پذیرش دشواری عصیان: عصیان سخت است. خیلی سخت تر از چیزی که در ابتدا به نظر می آید. مخصوصا وقتی در لایه های عمیق تری عصیان می کنید. برای تغییر مسیر حرفه ای باید روی بخشی از داشته هایتان خط بکشید و این کار خیلی سختی است. اما برای تغییر معیارهای زندگی تان و انتظارتان از کار، باید جلوی یک جامعه بیاستید. خوب چرا این سختی را تحمل کنیم؟ چون می خواهیم به زندگی لذت بخش تری برسیم. عصیان که کنی، تنها می شوی. آن راهی که تو انتخاب می کنی، احتمالا راه معمول اطرافیانت نیست. هر چه بیشتر با درون خودت تصمیم بگیری در بین جمع دوستان فعلی ات کمتر پشتیبان پیدا می کنی. تنهاتر می شوی. اما رضایت درونی بیشتری احتمالا در انتظار توست. ضمن این که در جایگاه جدید، دوستان جدیدی با دغدغه های مشترک و مسیر جدید خودت پیدا خواهی کرد. البته که صبر می خواهد.
نکته پنجم، عصیان در مجموعه کاری: عصیان فقط به یک فرد محدود نمی شود. شما به عنوان مدیر یک مجموعه کاری می توانید با آن چه از کار فهمیده اید و آن نگاهی که به جایگاه مجموعه دارید، طرحی نو در بیندازید. محیط کار را به گونه ای جدید طراحی کنید. از روش هایی غیرمرسوم برای جبران خدمت همکاران و انگیزه بخشی استفاده کنید. ارزش هایی کاملا متفاوت با دیگران انتخاب کنید و فرهنگی متفاوت به وجود بیاورید.
نکته ششم، پذیرش منحصر به فرد بودن مجموعه کاری: همانطور که هر فردی با وجود شباهت های زیاد ویژگی های منحصر به فرد زیادی دارد، مجموعه های کاری هم متفاوت اند. کپی کردن غیرآگاهانه از دیگران (حتی گوگل :)) هویت مجموعه کاری را می گیرد. در برابر گوگل هم باید عصیان کرد. مجموعه کاری بدون هویت، رشد پایدار نخواهد داشت. کند و بی رمق می شود و از چابکی می افتد. اصلا مجموعه ای که از دیگران کپی می کند، هویت مستقلی پیدا نمی کند و احتمالا نمی تواند برند منابع انسانی متفاوتی بسازد.
نکته هفتم، عصیان بدون فکر حماقت است: عصیان بدون پشتوانه فکری و قابل دفاع بودن عقلانی نه تنها ارزشمند نیست که فقط اثر مخرب دارد. مثلا عصیانی که از بعضی گروه های رپ، بعضی هنرمندان و سلبریتی ها، و بعضی از روشنفکرنماها :) سر می زند که می خواهند قاعده های جامعه را به هم بزنند ولی فکری سطحی و ابتدایی پشتوانه عصیان آن هاست، چه اثر مثبتی می تواند داشته باشد؟
عصیان برای رسیدن به زندگی اصیل
به نظرم می رسد که عصیان با مفاهیمی چون زندگی اصیل و انگیزه درونی انسان ارتباط دارد. عصیان وقتی باعث خوشحالی می شوم که با انگیزه ای درونی شکل گرفته باشد. عصیانی که عمیقا با درون شما همسو نباشد و باعث رضایت شما نشود، چه فایده ای دارد؟ نه این که نداشته باشد. ممکن است رفاه بیشتری برای شما ایجاد کند ولی رضایت حاصل از آن پایدار نخواهد بود. رضایتی پایدار است که از درون بجوشد.
آن نوعی از عصیان قابل توصیه است که زندگی اصیل را برای شما به ارمغان بیاورد. این که شما برای آن چه عمیقا دوست دارید و می پسندید به گذشته پشت پا بزنید زیباست. وگرنه فشار من یا دیگری، یا اهداف کوتاه مدت یا میان مدت غیر اصیل، شما را در بلندمدت از نفس می اندازد. و اتفاقا بیشتر از مسیر درست عصیان بازمی دارد.
و یادمان نرود که همیشه توان عصیان را نخواهیم داشت!
از این موضوع می تواند فهمید که عصیان بماهو عصیان ارزشی ندارد. چه بسا ضد ارزش هم باشد. عصیانی ارزشمند است که در پی دانستن بیشتر و برای همسوکردن عمل با دانسته ها باشد. عصیانی که پیامد شناخت بهتر خودمان و ارزش هایمان و انگیزه های درونی مان باشد.
چه کسی می تواند عصیان کند؟
این که چه کسی توان عصیان دارد و چه کسی ندارد؛ و تا کی فرصت عصیان داریم بماند به عنوان موضوع مقاله ای دیگر که راجع به آن خواهم نوشت. آن جا احتمالا راجع به روش هایی که فشار عصیان را کم کنیم و قابل تحمل کنیم هم خواهم نوشت.
نقطه پایان و شروع
عصیان نقطه پایانی به گذشته است. اما مهمتر این است که با خودش یک شروع جدید به همراه دارد. فرق دارد با غرزدن و آرزو بافتن. عصیان گر به همه آن چه هست پشت پا می زند ولی در عین حال یک کار جدید را شروع می کند.
با این تعاریف، آدم و حوا نماد عصیان هستند. این دو بودند که «روضه رضوان به دو گندم بفروختند» و بزرگترین عصیان تاریخ را رقم زدند. «ناخلف باشم اگر من به جویی نفروشم»
اما حرف آخر این که یکی از فیلم های مورد علاقه ام فیلم «شلاق» یا «Whiplash» است. این فیلم را ببینید. ماجرای استاد موسیقی به نام فلچر است که اندرو شاگرد کلاس او می شود. این فیلم را دوست دارم چون فلچر استاد اندرو، از اندرو نواختن نمی خواهد. یعنی فقط از او نواختن نمی خواهد. هدف فلچر چیزی بیش از کسب مهارت نواختن است. فلچر از اندرو عصیان می خواهد. می خواهد فلچر به جایی برسد، به حدی از اعتماد به نفس و مهارت برسد که رو به روی فلچر بایستد. و چه لذتی می برد فلچر آن جایی که در کنسرت آخر، دیگر اندرو پشیزی برای حرف های او ارزش قائل نیست. آن جایی که اندرو همه قاعده های که فلچر آموزش داده را می شکند. آن جایی که رهبری کنسرت را از فلچر می گیرد و اجرا، اجرای اندرو می شود.