شیوا کاظمی·۷ ماه پیشکافه دیشب، ساعت ۴ نصفه شب،آقای میو بیدار شد. منم با صدای پنجه او بیدار شدم. آقای میو از در رفت بیرون. من هم بلند شدم و دنبالش رفتم. از خیابانه…
شیوا کاظمی·۷ ماه پیشمیشو_ میشی، من و نینی داریم میریم بازار. مواظب بچهها باش.+ وای مامان!_ خداحافظ.+ مامااااان خانم خانم پیشی در را بست و رفت. بچهها کنار آتش نش…
شیوا کاظمی·۷ ماه پیشمزاحم+ بله، بفرمایید.گوشی دوباره قطع شد. بزرگمیو از اتاق آمد بیرون و رو به دخترش پرسید:(( کی بود؟)) خانم پیشی جواب داد:(( مزاحم! زنگ میزنه،حرف…
شیوا کاظمی·۷ ماه پیشخانه پدرخانم پیشی دم آقای میو را گرفت و او را برد داخل خانه._ اینجا چه خبره؟+ شگفت انگیز نیست؟ اعضای انجمن از سراسر دنیا اومدن تا فیلمهایی که فرست…
شیوا کاظمی·۷ ماه پیششیریک سال از تولد دوقلوها میگذشت. خانم پیشی آنها را بغل کرده بود و تاب میداد. نینیمیو تلویزیون را روشن کرد. خانم پیشی با انگشت به او نشان…
شیوا کاظمی·۷ ماه پیشدو قلوها روزهای زیادی از انتخاب اسم برای عضو جدید خانواده میگذشت. هر کس مشغول کاری بود. نینی میو نقاشی میکشید، آقای میو بیانیه مینوشت، خانم پ…
شیوا کاظمی·۷ ماه پیشپیشمییَو و میشمییَونینیمیو پرید داخل آشپزخانه و گفت:(( مامان! مامان!))خانم پیشی سرش را چرخاند و فریاد زد:(( چه خبره سر صبی؟ سکته کردم.))_ مامان، اسم آبجی چی…
شیوا کاظمی·۷ ماه پیشروزِبزرگ_مامان چرا گوشت رو آتیشی کردی؟+بابا چرا گنجشک شکار کردی؟ مامان و بابا همزمان جیغ زدند:(( چون امروز روز بزرگیه!)) من و نینیمیو به هم نگاه…
شیوا کاظمی·۷ ماه پیشدست به یکی_مامان، میشه بریم خونه بابابزرگ؟ +نه. خستم کردی. چند دفعه بگم؟ بابابزرگ با ما قهره._ بریم آشتی کنیم.+ نه مثل اینکه تو حرف حساب سرت نمیشه.…
شیوا کاظمی·۷ ماه پیشسوژه _آقای میو؟+ جانم.- بچهها دلشون تنگ شده .-واسه مادرجون میو ؟+نه، نه! واسه یادداشتهای اون آدمیزاده. اسمش چی بود؟_ شیوا .+آره همون.- خب، حا…