به نام خدایی که در هر زمان و در هر مکان حضور دارد !
بانو عرفان نظر آهاری متولد 17 مرداد 1353 در تهران است . وی دکترای رشته ی ادبیات و زبان فارسی دارد و از برجسته ترین فعالان حوزه ادبیات زنان است .
او آثار گران بهای بسیاری ( به لحاظ معنوی ) منتشر کرده است که از میان آنان می توان به آثاری چون : قلبی بزرگتر از جهان ، وای اگر پرندهای را بیازاری ، من بیابان همسرم باد ، دو روز مانده به پایان جهان ، روی تخته سیاه جهان با گچ نور بنویس ، در سینهات نهنگی میتپد ، پیامبری از کنار خانه ما رد شد ، لیلی نام تمام دختران زمین است ، جوانمرد نام دیگر تو ، من هشتمین آن هفت نفرم ، چای با طعم خدا و نامه های خط خطی اشاره کرد.
ویژگی اصلی متونی که بانو عرفان نظر آهاری به رشته ی تحریر در آورده است ، سادگی و روانی آن ها در عین پر محتوا بودن است .آنچه که در آثار او بیش از هر چیز به چشم می خورد ، این نکته است که وی تسلطی دقیق بر تمام متون ادبی پیشینیان دارد و به واسطه ی سال ها تحقیق و پژوهش در رشته ی دانشگاهی اش در زبان و ادبیات فارسی ، به زبان پارسی نیز بسیار تسلط دارد و واژگان را به شکل بسیار لطیفی به کار می برد . متن های عرفان نظر آهاری همگی به شکلی تصویرگر دوران طلایی ادبیات عرفانی در ایران می باشند و او به نوشته هایش ، رنگ و طعم نوشته های عرفای ایران زمین در قرون هفت و هشت را می دهد و تنها تفاوت نوشته های او با آن متن ها این است که وی انها را به زبان مردم امروزی می نویسد . اگر کتاب های او را به دست یک استاد دانشگاه بدهید و یا به دست یک نوجوان که تازه سری در میان کتاب ها پیدا کرده است ، هر دو به یک اندازه از آن لذت می برند و از درک متن آن لذت می برند . این ویژگی برجسته باعث شده است که کتاب های وی شهرت جهانی نیز پیدا کنند . کتاب های او امروزه در دیگر کشورها به زبان انگلیسی ، ترکی ، فرانسه ، عربی ، ژاپنی و دیگر زبان های رایج دنیا ترجمه شده است و افنخارات بسیاری نیز به لحاظ جهانی کسب کرده است .
بخشی از افتخارات بانو عرفان نظر اهاری : جایزه ادبی پروین اعتصامی ، جایزه کتاب سال جمهوری اسلامی ایران ، جایزه کتاب فصل و نیز لوح افتخار دفتر بینالمللی کتاب برای نسل جوان در اسپانیا . عرفان نظرآهاری یکی از نویسندگان کتاب (داستان صلح) است .
یقینا بانو عرفان نظر آهاری در میان نویسندگان نسل نوی ما از شایسته ترین و ارزنده ترین آن هاست .
لیلی نام دیگر آزادی است
دنیا که شروع شد زنجیر نداشت ، خدا دنیای بی زنجیر آفرید . آدم بود که زنجیر را ساخت . شیطان کمکش کرد . دل ، زنجیر شد . عشق ، زنجیر شد . دنیا پر از زنجیر شد و آدم ها همه دیوانه زنجیری . خدا دنیای بی زنجیر می خواست ، نام دنیای بی زنجیر اما بهشت است . امتحان آدم همین جا بود . دست های شیطان از زنجیر پر بود . خدا گفت : (( زنجیره ات را پاره کن . شاید نام زنجیر تو عشق است . ))
یک نفر زنجیرهایش را پاره کرد . نامش را مجنون گذاشتند . مجنون اما نه دیوانه بود و نه زنجیری . این نام را شیطان بر او گذاشت . شیطان آدم را در زنجیر می خواست . لیلی مجنون را بی زنجیر می خواست . لیلی می دانست خدا چه می خواهد . لیلی کمک کرد تا مجنون زنجیرش را پاره کند . لیلی زنجیر نبود . لیلی نمی خواست زنجیر باشد . لیلی ماند ؛ زیرا لیلی نام دیگر آزادی ست .