ویرگول
ورودثبت نام
شیوا کاظمی
شیوا کاظمی
خواندن ۱ دقیقه·۸ ماه پیش

حقوق گربه‌ها_ قسمت اول


همین که پایم را از کتابفروشی بیرون گذاشتم رها را دیدم و دویدم سمتش. بعد از اینکه سلام علیک کردیم خواستم تقویمی که برای سال ۱۴۰۳ خریده بودم نشانش بدهم که:

شیوا:« نیست!»

رها:« چی؟»

شیوا:«تقویمم.»

رها:« یه جوری جیغ زدی فکر کردم یکی از بچه‌های آقای میو گم شده.»

شیوا:« خیلی خوشگل بود. هر صفحه‌ش یه پیشی داشت.»

رها:« باشه حالا. خودم یکی واسه‌ت می‌خرم.»

شیوا:« آخری بود دیگه نداره.»

و بدین ترتیب در حالی که گریه می‌کردم و رها دل‌داری‌ام می‌داد برگشتیم خانه.


این یادداشت ادامه دارد...

حقوق گربه‌هاقسمت اول
کنجکاو ، نویسنده ، خوره‌ی کتاب
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید