_یعنی چی آقایمیو؟ یعنی من واسه تقویم دروغ میگم؟
+کی گفته شما دروغ میگی؟ حرف من اینه که از کجا بدونم اون تقویم مال شماست؟
رها گفت:« منم شاهدم. همین هفته پیش بود. اومد اومد تقویمش رو بهم نشون بده دید نیست.
+خواهش میکنم برید. از یه طرف باید جلسه اول انجمنم رو ردیف کنم، از یه طرفم باید تو خونه تکونی به خانم پیشی کمک کنم. خواهشاً شما دیگه اذیت نکنید.
_ خب آقای میو، ما کمکتون میکنیم. شما فقط تقویم رو بدین.
+ آخه مسئله اصلا این نیست. خودم دیدم از جیبتون افتاد اما...
_ اما چی؟
+ بچهها بدون اجازه تقویم رو برداشتن و الان سالم نیست.
+مهم نیست،فقط بدینش.
_ میشی بابا، تقویم این آدمیزادو بیار.
و بدین ترتیب تقویم پاره صوض تقویم زیبای خودم به من دادند...
به پایان آمد این یادداشت
حکایت همچنان باقیست