دا به کردی یعنی مادر و سیده زهرا حسینی به نیت مادرش نام کتاب خاطراتش را دا گذاشته .
سیده زهرا از روزهای اول جنگ در غسالخانه شهدا را کفن و دفن می کرده و روزهای بعد در شهر دنبال مجروح و شهید می گشته و در مسجد به مجروحین کمک می کرده. تا اینکه در گمرک خرمشهر با اصابت ترکش مجروح می شود.
سیده زهرا پدر و برادرش را با دست خودش دفن کرد و حتی به مادرش هم قوت قلب داد...
نمی دانم. شاید اگر من بودم همانجا سکته می کردم . آن همه داغ دیدن و زینبانه صبر کردن خیلی قدرت می خواهد...