یک سال از تولد دوقلوها میگذشت. خانم پیشی آنها را بغل کرده بود و تاب میداد. نینیمیو تلویزیون را روشن کرد. خانم پیشی با انگشت به او نشان داد که بچهها تازه خوابیدند.
نینیمیو تلویزیون را خاموش کرد. درست همین موقع آقای میو وارد خانه شد.
خانم پیشی پرسید:« چی شد؟»
_هیچی به هیچی مثل الماس کمیابه. +وای نه من دیگه نمیتونم گریه اینا رو تحمل کنم.
_میخوای از آقای ماع شیر بخرم؟
+ شیر خشک باشه بهتره ولی فعلاً چارهای نیست.
آقای میون رفت و نیم ساعت بعد با یک بطری شیر برگشت. بطری را تحویل مادر دوقلوها داد و خودش شروع به نوشتن دهمین بیانیه انجمن بین المللی حمایت از حقوق حیوانات کرد:«
موجودات عزیز، سلام
امروز که در نزدیکی سالروز تاسیس انجمن مان هستیم مفتخرم که اعلام کنم:
بنده دیروز نامهای دریافت کردم که در آن مسئولین اعلام کرده بودند که از سال جدید روز ۱۸ اسفند به عنوان روز جهانی حیوانات نامگذاری شده است. ۱۸ اسفند مصادف با سالروز تاسیس انجمن مان روز بزرگی است. روزی که ما حیوانات دست به دست هم میدهیم و حقمان را پس میگیریم.
به همین مناسبت از شما دعوت میکنم تا در همین روز در جنگلهای سراسر دنیا به راهپیمایی و حرکت بپردازید. آشغالهای جنگلتان را جمع کنید و فیلم و عکسهای خود را برای من ایمیل کنید.
حالا ما روز جهانی داریم اما این تمام مشکل ما را حل نمیکند. آدمیزادها برای ما هیچ شیر خشکی باقی نگذاشتند! آدمیزادها جنگلهای ما را با سطل زباله اشتباه گرفتند! آدمیزادها خانههاو جاده هایشان را روی خانههای ما ساختهاند!
بیایید و با آنها نشان بدهید که حق ندارند چنین کاری کنند.
دوست دارتان
آقای میو »