علی عباسی
علی عباسی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

شرسرایی؛ چرا Marvel برایمان از نان شب واجب تر شده؟

جایی که به نظر تعدادی سیاره و سیارک و شهاب کاملاً تصادفی اینطرف و آنطرف میچرخند و سبزه‌ها می‌رویند و بدون آنکه کسی از منظرۀ آنها تعریف کند خشک می‌شوند و میوه‌ها می‌رویند و می‌افتند و بدون استفاده خراب می‌شوند و . . . اینجا دنیای جدید است. دیگر خداوند در پس هر ذره غایتی پنهان نکرده و گفته‌اند مرده است. خدا مرده جملۀ الحادی نیست. کمتر شنیده‌ایم اما این کلام اساساً ربط زیادی به الحاد و الهیات جدلی ندارد. این یک پایان تراژیک ست. در جهانی که گالیله رسم کرد دست خداوند کوتاه شد. حالا دیگر به قول بل جوان دنباله‌دار عذاب الهی نیست، سنگی سرگردان است، مدلی نیوتونی که محاسبات یک نوجوان مدرسه‌ای هم از پس تببینش برمی‌آید و دیگر هیچ. اما وقتی غایت نباشد و ارتباط زمین و آسمان قطع شده باشد پس خیر و شری تقابل ندارند. دیگر خیر، "خیر" نیست. خیرِ توست. و ما انگار مهم‌‎تر از غایت، نبرد میخواستیم. نبردی که دیگر نداریمش. دیگر شر مطلقی نیست که به نبردش رویم. دیگر زندگی درامی ندارد. و حالا شاید بهتر بفهمیم چرا marvel و DC و Stranger Things میخواهیم.

قبل از گالیله و کپلر و نیوتون چه کسی نیاز داشت شر سرایی کند؟ تا وقتی شیطان و شری هست که زندگی هرکس در تقابل با آن اساساً معنا میشود؛ صبح برمیخیزذ تا به نبرد و درام برود و شب میخوابد تا حتی در خواب به این درام با جنگ با بختک‌ها و شیاطین خواب ساز ادامه دهد، چرا باید تانوس و جوکر و . . . بسازد؟ شرسرایی اساساً محصول نوپایی است که کمبودش را بسی بیش از پیش حس میکنیم. وقتی متجاوز و ظالم، از دید خارج انسان فقط مدل‌هایی فیزیکی با حرکاتی سریع که ما آنها را خشن می‌نامیم‌اند، دیگر کدام نبرد، کدام معنا، کدام کشک؟ "شرسرایی" هم همین است. تخیل شُروری همچنان "نسبی" با چاشنی سینما برای غلیظ‌تر کردنش. اما بازهم هرقدر غلیظ و هالیوودی، شرمان همچنان نسبی است. حرکت چاقوی ظالم در قلب قربانی، بازهم همان چهار پنج فرمول نیوتون است. و هرچه بیشتر متافیزیک خشک و دور از دسترس شود، هرروز ملالت بیشتر رخنه میکند. پس ناچارا شرسازی و شرسرایی میکنیم تا درام بسازیم. تا در درام معنا پیدا کنیم. تا موسیقی پس زمینۀ حماسی خودمان را داشته باشیم. وگرنه موسیقی پس زمینه اگر بدون زمینه باشد چیست مگر اصواتی رندوم که خالی از معناست؟ این بستار امر فیزیکی قرن جدید، مستلزم "نابستار"یست که نور معنا را از خارج از قلمروی سرد قرن 21 امان وارد کند؛ تا واقعاً شری برای جنگ پیدا کنیم. اما حداقل به نظر میرسد تخیل پردازی و شرسرایی با فلان فیلم و سریال شیره مالیدن و ماستمال کردن صورت مسئله است. مسئله همیشه و همچنان متافیزیک است. ما چه بخواهیم چه نه محتاج شر و دشمن مطلق و یا بهتر بگوییم، نبرد و درام‌ هستیم و با قطع دست متافیزیک ناچار سمت شرسرایی رفته‌ایم اما چه کنیم که کل مدتی که می‌توانیم سر خودر را با این شبه‌ شُرور گرم کنیم در حد فیلمی چند ساعته است؟


فلسفهمارولمتافیزیک
نشر جهان درونم، فردیتم و خلاصه ای از تجربه‌های شخصیم بدون تضمین دقیق یا جذاب بودن . کانال تلگرام: https://t.me/ketab_stuff
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید