از همان زمان که درکمان به حدی میرسد که بتوانیم جهان اطراف را تحلیل کنیم نیوتونیسم به تمام افکار ما تزریق میشود. اینکه فلان چیز را هل بدهی حرکت میکند یعنی به آن نیرو وارد کردی؛ اینکه نور خورشید آبشاری از چیزهای ریزی به نام فوتون است؛ اینکه انرژی خدای دوم جهان است و هرچه که هست در سایهی جرم و انرژی به راحتی قابل تبیین است. من هم تا قبل از شنیدن و خواندن پارهای از مطالب در فیلدی انقلابی و نسبتاً جدید در همین خواب جزمی بودم. اینکه جاذبه نیروییست که مارا میکشد. اینکه هر واقعیت خارجی یک چیزی دارد به نام جرم و اساساً هر "چیز" یعنی جرم آن چیز. تا وقتی کتاب ادوین آرتور برت را نخوانده بودم نمیدانستم نیوتون چه غول عظیمیست. همینقدر بگویم که کانت با آن همه عظمت از اینکه نیوتون را نقادی موبهموی فلسفی کند باز ماند (یا حتی ترسید!) و سعی بر توجیه فلسفی همیشه قطعی بودن افکار و اصولش داشت (در کتاب مبانی مابعدالطبیعی علوم طبیعی). نیوتون معیار حق و باطل شده بود. اگر فیلسوف بودید یعنی نیوتون را قبول داشتید و اصولش را یگانه اصول همیشه بدیهی و درست عالم میدانستید و در غیراینصورت احمقی خرافی بودید! چند وقت پیش کتاب داستان فلسفهی برایان مگی را تمام کردم اما برایم سوال بود چرا تمام این فیلسوفان وزین و گردن کلفت پسا نیوتونی گویی در سایهی نیوتون ارزشیابی میشوند و نیوتونی بودن انگار کارت ورودی به مهمانی اندیشمندان بود (وهست!) که اگر آن را نداشتید باید در دریای جزمیت غرق میشدید!
تا به حال برایتان سوال نشده چرا تحلیل علم فیزیک قبل از نیوتون و جنبش علمی کپلر و گالیله اینقدر در پارادایم عجیباً متفاوتی سیر میکند؟ اینکه از یونان با "میل" داشتن حرکات را توجیه میکردند و امثال این تعابیر که الآن که آنها را میخوانیم تعجب میکنیم که چطور ممکن است غولی بهمانند افلاطون و ارسطو به این خزعبلات غیر نیوتونی باور داشته باشند؟ اما بیایید کمی نیوتون را بررسی کنیم (همینجا بگم که تا آخر کتاب ادوین برت اینقدر از نیوتون مینویسم که آنفالو کنید :))) ). نیوتون چه کرده؟ نیوتون برای تمام واقعیتهای خارجی و تبیین فلسفی حرکات بینشان یکسری اصول بدیهی (البته که نه برای من!) بنیان گذاشته و آنها را صورت بندی ریاضی کرده. انقلابی که قبل از او تقریباً از کسی به این شکل ارائه نشده بود. جرم، انرژی، نیرو، زمان مطلق، مکان مطلق و . . .
بیایید به یک واقعه فیزیکی ساده با تف کردن نیوتون درونیمان(!) نگاه کنیم. باد میوزد و پرده را تکان میدهد. شاید همان اول سریعاً بگویید مولکولهای هوا به پرده برخورد کرده و مثل همین وضعیت در برخورد دو جعبه و به علت نیروی وارد شده پرده حرکت میکند. خب حاضرید که نیوتون را کنار بگذاریم و دوباره تحلیل کنیم؟ نیرو چیست؟ غیر از اینکه نمیدانم فلان چیز وقتی حرکت میکند و میخورد به بهمان چیز یک خاصیتی را به آن منتقل میکند که نامش را نیرو میگذارم؟ شاید بگویید خب از همین حرکت برویم. حرکت چیست؟ مگر میشود چیزی حرکت کند؟ یعنی حالت قبلیش معدوم شود و حالت جدیدش موجود؟ مگر اساساً عدم چیزی است که یک موجود آن بشود؟ خب شاید بگویید در نهایت کوارکهای تشکیل دهندهی جسم به علت جرمی که دارند و نیروی دافعه بهخاطر بارهایشان، کوارکهای پرده را پس زدهاند. خب جرم چیست؟ اساساً فکر کردهاید جرم واقعاً چیست؟ مقدار اتم های تشکیل دهنده جسم؟ اینکه مول است! جرم را نیوتون میزان مقاومت دربرابر حرکت توصیف کرده. حرکت چیست؟ مقاومت یعنی دقیقاً چه؟ اصلاً چرا دافعه داریم. چرا جاذبه داریم. چرا باید چیزی خواهان چیز دیگر باشد و آن را به سوی خود بکشد؟ میبینید؟ فیزیک خیلی تا تبیین بنیادین جهان واقع فاصله دارد. اسم این نوع بحثها چیست؟ فلسفهی علم. بهزودی دو کتاب فوقالعاده که اگر در مدارس تدریس میشدند الآن این مقدار علم زده و ساده انگار نبودیم در همین فیلد معرفی میکنم که قطعاً سوزن بزرگی به این جهان بینی نیوتونزده همهما فرو و به جرئت چند پله جهانبینیمان را عمیق تر میکند. منتظرم بخش خوبی از هردو کتاب را تمام کنم که با خیال راحت، کامل معرفیشان کنم. بله نیوتون پدر و مادر فکری ما بوده. باعث شده عمیق نشویم. جهان خارقالعاده خارج را بسیار ساده انگارانه برایمان ارائه کرده. فکر کنیم تمام چیزها درمورد جهان کشف شده و دیگر همهچیز به سادگی قابل تبیین است. همین روش تفکر را در تمام ابعاد زندگیمان هم وارد کرده. مذهب، فلسفه، سیاست و . . . همگی بسیار ساده و پیشپا افتاده است. همه را با پیشفرض و اصول بدیهی بررسی میکنیم و در تمام زمینهها یک پوزیتیو بهتمام معنا و علم زده هستیم. معجزه برایمان ممتنع است و اساساً جهان خالی از اسرار دم دست است. اسرار جهان در میلیاردها سال نوری آن طرف تر خوابیده نه در همین پیشپا افتاده ترین مسائل زندگی روزمره. زمان؟ مکان؟ خدا؟ معجزه؟ وجود؟ هستی؟ آگاهی؟ تکامل؟ حیات؟ کاری ندارد! همه ساده شدهاند. دیگر مانند نیوتون و انیشتین تمام پیشفرضها را کنار نمیگذاریم تا ببینیم واقعا چهخبر است. یک انقلاب معرفتی و جهان بینی نداریم. حرف جدیدی برای زدن نداریم. همهچیز ساده است دیگر! به قول لرد کلوین دیگر تقریباً چیزی برای کشف و تبیین برای انسان نمانده! همه بردگان نیوتون و علم مدرن شده و شاید تنها دم مسیحایی که شاید کمی تکانمان دهد همین فلسفهی علم باشد. الکی نیست که در جهان با این سرعت هم اقبال به این فیلد نسبتاً جدید نشان داده شده. چون مارا از خواب جزمی گاهی با لگد زدن به بدیهی ترین مفاهیم علمی و فلسفه مدرنمان بیدار میکند. وقتی میگوییم فضا یا مکان تاکنون فکر کردهایم دقیقاً چه چیز را میگوییم؟ آیا جهان خارج در فضایی مطلق ریخته شده یا اصلاً فضا و مکان را همین حقایق خارجی شکل میدهند و کاملاً نسبیست؟
راستی، اینکه فیزیک جدید نیوتون را شکسته و تماماً پیشفرضهای مابعدالطبیعیش را دور ریخته را کاملاً از سرتان بیرون کنید! جرم، انرژی، گرانش، نیرو، فضا، زمان و حتی همین اصل به ظاهر بدیهی پایستگی انرژی همه میراث دوران نیوتون است که علم جدید حتی به آنها دست هم نزده. چرا؟ این نیازمند جستار جداگانهایست اما شاید بهقول دکتر گلشنی و برت همینکه امروزه کاربرد و پراگماتیسم در معرفت و عمل جهانمان را بلعیده دلیل اصلی باشد. آن نظریهای درست است که توجیه بهتر و پیشبینیهای عملی بیشتری ارائه میدهد و "کاربرد" عینی دارد نه آنکه جهان خارج را به واقع موشکافی و توصیف میکند. یک نظریه صحیح است اگر صدق انسجامی داشته باشد. یعنی با باورهای قبلی ما تناقض نداشته باشد و بتواند پیشبینی و کاربردهای دقیق ارائه دهد؛ حتی اگر بهواقع با جهان خارج انطباق واقعی نداشته باشد و کفی بر اقیانوس عظیم جهان بیرون باشد. دیوید بوهم، انیشتین و ادوارد ویتن جملات عجیبی در همین روند فیزیک مدرن دارند که جستار را با آنها تمام میکنم:
بوهم: من فکر میکنم که تاکید بیشاز حد روی پیشبینی و بدست آوردن نتایج است که جلوی پیشرفت فیزیک را میگیرد.بسیاری از مردم بطور کامل و عمیق درک نمیکنند که چیزی گمشده وجود دارد. آنها آنقدر سرگرم محاسبات آماری هستند که توجه نمیکنند یک واقعیت فردی حقیقی وجود دارد که بهحساب نمیآید.
انیشتین: من میخواهم بدانم چگونه خداوند این جهان را خلق کرده.میخواهم افکار او را بدانم.بقیه تفضیلات است.
ادوارد ویتن: هدف از فیزیکدان بودن صرفاً محاسبهی اشیا نیست بلکه آن فهم اصولیست که طبق آن جهان کار میکند.
پ.ن: اینکه چرا این جستار موضوعات زیادی مطرح کرده اما بازشون نکرده برای این بود که اینقدر ذوق و تفضیل مطالب جدید فلسفه علمی در من وجود داشت که فقط خواستم با یک جستار هرچند بد! استارت رو بزنم و از آگاهی و فلسفه ذهن به این سمت سوییچ کنم. و اینکه از همین الآن که این جستار رو خوندید جهان بینی بدون هیچ پیشفرض نیوتونی و فیزیک دوران جدید رو در روزمره ترین اتفاقات امتحان کنید. خیلی جالبه!